|
زنان افغان چه ميخواهند؟يكشنبه27 مرداد 1387 در طبقه اول پوهنجي ساينس (دانشكدة علوم) پوهنتون كابل (دانشگاه كابل) مراسم افتتاح پايگاه اينترنتي دانشگاه كه هزينههاي آن توسط UNDP پرداخت شده است، در حال اجراست. دانشجويان دختر و پسر، مدعوين، مسوولان دانشگاه و نمايندگان سازمان ملل در اتاقي رنگ و رو رفته روي نيمكتهايي كهنه نشستهاند و عكاسان و خبرنگاران با اشتياق از اين مراسم فيلم برداري ميكنند، و گزارش مينويسند. دختري به نمايندگي از دانشجويان رشته كامپيوتر سوگند ياد ميكند كه از دستاوردهاي حاصل از راهاندازي اين پايگاه اينترنتي براي پويايي و پيشرفت جامعهاش استفاده كند. دختر ديگري نيز سخنان وي را به زبان انگليسي ترجمه ميكند. اين دختران با عشق به دنبال كسب دانش هستند، زبان انگليسي ميآموزند و علوم كامپيوتر را فرا ميگيرند تا با كمك آن وارد دنياي جديدي شوند و افغانستان مرده را با خود به اين دنيا بياورند. درد زايماني كه گويا اين بار نيز بايد زنان آن را به دوش بكشند و ... اما اينها همه ظاهري بيش نيست، اين اتفاقات در جامعه فعلي افغانستان به حدي نادر است كه دهها خبرنگار غربي و نمايندگان آنها با شور و شوق زايد الوصفي آن را به سراسر جهان مخابره ميكنند. در افغانستان به دنبال چه چيزي هستيد؟ براي نوشتن و دانستن از شرايط فعلي زنان افغانستان بستگي به اين دارد كه به دنبال چه چيزي باشيد. شايد اين روزها در خبرها شنيده باشيد كه غربيها براي آشنايي زنان افغان با دنياي مد و آرايش يك آموزشگاه بزرگ آرايش در كابل داير ميكنند تا كلاسهاي آموزشي روشهاي نوين آرايش و با پيشرفتهترين متدها و بهترين لوازم آرايش را براي آنها برگذار كنند. شايد شنيده باشيد كه نمايندگان زنان افغان در كاخ سفيد با جرج بوش پسر ديدار كردند و عكسهاي يادگاري گرفتند و دو طرف اظهار خوشحالي كردند و شايد هم .... اما واقعيت اين است كه بيش از 90 درصد جامعه افغانستان فاقد كوچكترين توان خواندن و نوشتن است و در اين ميان سهم زنان بسيار كمتر است. گفته ميشود شايد فقط سه درصد زنان افغان با سواد هستند. در اينجا وقتي از با سواد بودن صحبت ميشود، منظور امكان رفتن به مدرسه و چند كلاس درس خواندن است و نه چيزي ديگر 23 سال جنگ، ناآرامي و ويراني افغانستان را به دنيايي رانده است كه هر خارجي حتي اگر از كشورهاي همسايه وارد افغانستان شود، دچار حيرت ميشود. زنان در اين ميان نخستين قربانيان اين سالهاي متمادي درد و رنج بودهاند. او ميگويد: «واقعيت اين است كه وقتي به هر زن افغان مراجعه ميكنيم و از او درباره مشكلاتش ميپرسيم، نخستين چيزيي كه ميگويد نان، آب، بهداشت و غذاست. زنان در افغانستان در مرحله تلاش براي بقا و زندگي هستند. به همين علت اينجا كيفيت زندگي مهم نيست. همه به دنبال زندگي هستند. آب، نان و يك سرپناه، مهمترين نيازهاي فعلي مردم و زنان افغانستان است». نوشين ياوري ميگويد: نيازهاي اوليه يك زندگي در اينجا بدون پاسخ مانده است. مشكل اساسي نيز بر سر راه توسعه فرهنگي عمومي زنان نيز همين است. تا اين مسايل حل نشود، هيچ كار ديگري نميتوان براي آنها كرد. به ندرت ميتوان زني را پيدا كرد - بويژه وقتي از كابل پا به بيرون بگذاريد - كه به نبود مدرسه و آموزش براي فرزندانش به عنوان يك معضل اشاره كند. در واقع آموزش براي آنها هنوز يك كالاي لوكس محسوب ميشود. در اين شرايط كارهاي اصلي كه ما به عنوان يك زن براي تحقق آن به افغانستان آمدهايم، بيش نميرود. نوشين ياوري به همراه تعدادي از همكارانش براي آشنايي زنان افغان با حقوق اوليهشان، برابري زن و مرد، آموزش عمومي زنان به شيوههاي متفاوت و افزايش سطح آگاهيهاي عمومي به افغانستان آمده است، اما حال ميبايست زير ساختهايي را ايجاد كنند تا براساس آنها هدفي را كه داشتهاند پيريزي كنند. راهاندازي اين زير ساختها نيز سالها وقت ميخواهد. نوشين ميگويد زنان افغان بايد اول نان براي خوردن و سرپناهي براي زندگي داشته باشند و پس از آن ميتوان صحبت از آموزش آنها كرد. فرصتهايي كه هيچ وقت زنان نداشتهاند افغانستان از نظر جغرافيايي يك كشور بزرگ و پراكنده است و فارغ از بحثهاي سياسي - اجتماعي موجود، مردم در آباديهاي دور افتاده بدون كوچكترين راه و وسيله ارتباطي زندگي ميكنند. حدود 85 درصد مردم افغانستان در روستا زندگي ميكنند. هيچ وقت در افغانستان جاده و راه مناسب و امكان تماس و رفت و آمد جمعي وجود نداشته است. نخستين عاملي كه باعث گسترش فرهنگ عمومي و افزايش آگاهيهاي مردان و زنان در رابطه با حقوق فردي و اجتماعيشان ميشود، همين ارتباطات است كه در افغانستان وجود نداشته و ندارد. اگر هم جادهاي بود. در طي 23 سال جنگ غير قابل استفاده شده است. حتي اگر امكان مراوده و رفت و آمد به شهر براي روستاها و بخشهاي حاشيهاي شهرها وجود داشته اين امكان و فرصت فقط براي مردان ايجاد شده است و نه زنان. در نتيجه زنان هرگز از يك رابطه مناسب برخوردار نبودهاند. بچه يعني پسر! در افغانستان امروز اگر از هر مردي - حتي تحصيل كردهترين آنها - بپرسيد كه چند بچه داريد، او بچه را مترادف با پسر ميداند و به تعداد پسرهايش اشاره ميكند. براي دانستن تعداد دخترها بايد به طور مشخص بپرسيد كه چند دختر داري تا او پس از كسر تعداد بچهها (پسرها) تعداد دخترها را نيز برايت بگويد. چند همسري در ميان مردان افغانستان به وفور رايج است و اين را حتي ميتوان در ميان بعضي از رهبران كنوني آنها نيز جستجو كرد. روي هم رفته جامعه افغانستان يك جامعه كاملاً سنتي، روستايي و به شدت مردسالار است. همين موضوع موجب شده زنان افغان ديد بسيار تنگ و كوچكي نسبت به جامعه خود داشته باشند. زندگي زنان افغان هميشه بد بوده! يك كارشناس مسايل زنان افغان در دفتر "Unica" ميگويد:«بايد به اين موضوع اعتراف كرد كه شرايط زيستي زنان افغان همواره خراب بوده است و اين موضوع هيچ ربطي به رژيم نجيب، مجاهدين، طالبان و دولت فعلي افغانستان ندارد. اگر چه جنگ و طالبان اين وضعيت خراب را تشديد كرده است، اما روي هم رفته كسي براي آنها كاري انجام نداده است. خاطرات خاص زنان كابل به عنوان پايتخت سياسي افغانستان شرايط متفاوتي نسبت به ديگر مناطق براي زندگي زنان ايجاد كرده است. وجود دانشگاه از گذشته تاكنون و امكان كار و فعاليت در ادارات و مراكز دولتي و خصوصي سنت و خاطرهاي را ايجاد كرده كه هنوز نيز ميتوان در سايه آن خاطره و سنت زنان را با پوششهاي گوناگون در مكانهاي خاص و ادارات ديد. اما آنها همچنان در مشكلات خاص جامعه افغانستان غوطه ميخورند، يك زن با برقعي آبي رنگ در مقابل وزارت زنان ميگويد: پنج سال سلطة طالبان روحيات مردان ما را هم عوض كرده است. به گونهاي كه برادر من كه يك دكتر است، اجازه نميدهد، من برقعام را بردارم. او دانشجوي دانشگاه كابل بوده كه به علت هزينههاي رفت و آمد از «خيرخانه» محل زندگياش در حومه كابل، تا پوهنتون (دانشگاه)، از ادامه درس خواندن صرف نظر كرده و اينك به دنبال كار معلمي است. حالا هم آمده تا شايد وزارت زنان كمكي در اين باره به او بكند. در افغانستان اصطلاح خاص براي چگونگي روابط زنان با مردان وجود دارد و آن وجود مكانهاي خاص و عام است. در واقع هر جا ميتوان مكان خاص باشد. در اين مكانها زنان به راحتي با مردان ارتباط برقرار ميكنند، برقعشان را برميدارند و هر نوع لباس بخواهند ميپوشند. وسعت اين مكانهاي خاص از خانه شروع ميشود و تا كلاس كامپيوتر، مدرسه، اداره، دانشگاه و بيمارستان گسترش مييابد. از كابل كه پا بيرون ميگذاريد، چهره واقعي افغانستان امروز را به چشم ميبينيد. در قندهاربه ندرت زني ديده ميشود و اگر ديده شود حتماً برقع ميپوشد. اين روابط و نوع نگاه به زنان به حدي سخت و مشكل ساز است كه حتي كارمندان محلي و غير محلي سازمانهاي بينالمللي و N.G.O (ها) نيز به ناچار مجبور به رعايت آن شرايط و آداب و رسوم شدهاند. رفتارها در كابل با خارج از آن كاملاً متفاوت ميشود و ظاهراً چارهاي جز اين نيست. |