چرا ایرانی ها نمی توانند کار گروهی انجام دهند. این ناتوانی در تمام عرصه های زندگی ما ایرانی ها گسترده شده است . از کار در یک کار گروه تحقیقاتی گرفته تا در یک موسسه ساختمان سازی و تا حضور در یک جمعی که می خواهد فعالیت های اجتماعی ، حقوق بشری و حتی سیاسی انجام دهد . در تمام این فعالیت ها توان ،انرژی و استعداد این کارگروها هر روز تحلیل می رود ، ضعیف می شود و سرانجام به یک شخص واحد با کمترین اثرگذاری ممکن ختم می شوند. تقریبا هر روز در هر جمع ایرانی شاهد انشعاب هستیم . شرکت های ساختمانی به یک شکل انشعاب دارند،نهادهای اجتماعی به شکل دیگری و احزاب سیاسی هم به نوعی دیگر . اما آنچه در همه این ها مشترک است کمرنگ شدن تمام فعالیت ها و میزان اثرگذاری آنها است . برای همین کمتر شرکت فعال و بزرگ با سابقه بیش از ۵۰ سال در ایران می توان سراغ کرد و کمتر نهاد مدنی و سیاسی با سابقه ای طولانی وجود دارد. جامعه شناسان این فرایند را به استبدادی بودن و استبدادی شدن فرهنگ ایرانی ها نسبت می دهند .
شکل گیری این فرایند را می توان در جامعه امروز مشاهده کرد و به عنوان یک کلاس درس چگونگی استبدادی شدن جامعه و فرهنگ آن را بررسی کرد .
جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی که در بیشتر مواقع خوی استبدادی خود را به مردم ایران نشان داده دو خط قرمز مشخص دارد: ” شخص اول مملکت ، ایت الله خامنه ای” که کمترین انتقاد و مخالفت نسبت به ایشان تحمل نمی شود .دومی هرنوع “کار جمعی ” است .یعنی به نظر می رسد جمهوری اسلامی حساسست زیادی نسبت به هرگونه کار تشکیلاتی و جمعی دارد و همواره سعی می کند مانع هر کاری که در یک ساختار تشکیلاتی و سازمان یافته صورت می گیرد، بشود. حتی اگر این کار تشکیلاتی و سازمانی جمع شدن تعدادی درویش در خانگاه و انجام مراسم راز و نیاز با پروردگار باشد و یا برگزاری نماز عید فطر توسط جمع محدودی از ملی – مذهبی ها .”
برای جلوگیری از سازمانی و تشکیلاتی کار کردن ،معمولا نظام های استبدادی راه های مشخص و تکراری دارند که البته تداوم عمر این نظام های پی در پی، شرایط را به نفع انها رقم زده است.
شایعه سازی در حول شخصیت افراد و نیروهای موثر در این جریان ها به گونه ای که خود اعضای این سازمان ها وتشکیلات نیز ان را باور و باز تولید می کنند، ابتدایی ترین و در عین حال موثرترین شیوه انشعاب سازی و کوچک کردن جریان های سازمانی و تشکیلاتی است . حوزه های مالی و اخلاقی مهمترین عرصه های جریان پرونده و شایعه سازی است . پس از آن تقویت درگیری های درونی این تشکیلات به بهانه هایی چون قدرت طلبی، غیر دموکراتیک رفتار کردن و ناتوانی مدیریتی توسط عمده افراد حاضر در این سازمان ها محور اختلاف افکنی و ممانعت از انجام کار است .
در این مرحله شاهد تشکیل جریان ها ، باند ها و جناح های متعدد در درون این سازمان ها هستیم . با تشکیل این باندهای متعدد، دیگر کار نظام استبدادی با این سازمان پایان می یابد ،آنها خود را کنار می کشند ، به نظاره می نشینند و نابودی آن را لحظه شماری می کنند . در مقابل این حملات، علاقه مندان به انجام کار تشکیلاتی و سازمانی برای جلوگیری از انشعاب و رواج بحث های بی پایه و اساس که قرار است مانع انجام هر کاری شوند ، چاره را در کنار گذاشتن باندهای ایجاد شده در حاشیه هر کدام از افراد سازمان می بینند .
در نهایت این دور باطل تشدید شده و سرانجام یا سازمان نابود می شود و جز پاره هایی جدا افتاده چیز دیگری از آن وجود ندارد و یا اینکه آنقدر درگیر مسائل جزیی و پیش پاافتاده می شود که وقتی به پشت سرنگاه می کنند کاری انجام شده را کمتر می توان یافت .
نگاهی به جنبش دانشجویی ، کارگری ، زنان ، فعالان اجتماعی و سیاسی و حتی رفتارهای روزنامه نگاران در دو سه سال اخیر به خوبی شکل گیری این فراین پیچیده استبدادی را نشان می دهد.
یکی دیگر از دستاوردهای این روال و نظام اختلاف افکنی و پرونده سازی، جلوگیری از ایجاد فرهنگ کار، نوآوری و خلاقیت است . بهره وری نیروهای اجتماعی در این حالت بسیار اندک و بواسطه پراکنده شدن تقریبا فاقد انرژی لازم برای ایجاد تحول اساسی و متناسب با کار انجام شده ، در جامعه است . در مقابل به هر میزان که خوی استبدادی نظام کمتر شود کار و نواوری بهتر خود را نشان می دهد . مرور ۱۰ سال گذشته و شادابی سازمان ها و نیروهای اجتماعی در دوران اصلاحات هشت ساله خاتمی و آنچه در زمان آحمدی نژاد بر آنها رفته به خوبی موید این فرضیه است.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن