{{{ {{نشریه “زنان فردا” سال ۸۱}} }}}
در طبقه اول پوهنجی ساینس (دانشکده علوم) پوهنتون کابل (دانشگاه کابل) مراسم افتتاح پایگاه اینترنتی دانشگاه که هزینههای آن توسط UNDP پرداخت شده است، در حال اجراست. دانشجویان دختر و پسر، مدعوین، مسوولان دانشگاه و نمایندگان سازمان ملل در اتاقی رنگ و رو رفته روی نیمکتهایی کهنه نشستهاند و عکاسان و خبرنگاران با اشتیاق از این مراسم فیلم برداری میکنند، و گزارش مینویسند.
دختری به نمایندگی از دانشجویان رشته کامپیوتر سوگند یاد میکند که از دستاوردهای حاصل از راهاندازی این پایگاه اینترنتی برای پویایی و پیشرفت جامعهاش استفاده کند. دختر دیگری نیز سخنان وی را به زبان انگلیسی ترجمه میکند.
صحنهای که شاید بسیاری از خبرنگاران غربی این همه راه را آمدهاند تا شاهد آن باشند و بنویسند و فیلم برداری کنند که زنان افغان وارد دنیای جدیدی شدهاند.
این دختران با عشق به دنبال کسب دانش هستند، زبان انگلیسی میآموزند و علوم کامپیوتر را فرا میگیرند تا با کمک آن وارد دنیای جدیدی شوند و افغانستان مرده را با خود به این دنیا بیاورند. درد زایمانی که گویا این بار نیز باید زنان آن را به دوش بکشند و …
اما اینها همه ظاهری بیش نیست، این اتفاقات در جامعه فعلی افغانستان به حدی نادر است که دهها خبرنگار غربی و نمایندگان آنها با شور و شوق زاید الوصفی آن را به سراسر جهان مخابره میکنند.
{{در افغانستان به دنبال چه چیزی هستید؟}}
برای نوشتن و دانستن از شرایط فعلی زنان افغانستان بستگی به این دارد که به دنبال چه چیزی باشید. شاید این روزها در خبرها شنیده باشید که غربیها برای آشنایی زنان افغان با دنیای مد و آرایش یک آموزشگاه بزرگ آرایش در کابل دایر میکنند تا کلاسهای آموزشی روشهای نوین آرایش و با پیشرفتهترین متدها و بهترین لوازم آرایش را برای آنها برگذار کنند.
شاید شنیده باشید که نمایندگان زنان افغان در کاخ سفید با جرج بوش پسر دیدار کردند و عکسهای یادگاری گرفتند و دو طرف اظهار خوشحالی کردند و شاید هم ….
اما واقعیت این است که بیش از ۹۰ درصد جامعه افغانستان فاقد کوچکترین توان خواندن و نوشتن است و در این میان سهم زنان بسیار کمتر است. گفته میشود شاید فقط سه درصد زنان افغان با سواد هستند. در اینجا وقتی از با سواد بودن صحبت میشود، منظور امکان رفتن به مدرسه و چند کلاس درس خواندن است و نه چیزی دیگر
البته زنان تحصیل کرده با آموزشهای نوین نیز در افغانستان یافت میشوند اما تعداد آنها را نمیتوان با درصد بیان کرد، بلکه میتوان آنها را شمرد.
۲۳ سال جنگ، ناآرامی و ویرانی افغانستان را به دنیایی رانده است که هر خارجی حتی اگر از کشورهای همسایه وارد افغانستان شود، دچار حیرت میشود. زنان در این میان نخستین قربانیان این سالهای متمادی درد و رنج بودهاند.
«نوشین یاوری» فرانسوی ایرانی تبار که در یکی از موسسات غربی در کابل کار میکند وقتی از مسایل و نیازهای زنان افغان صحبت میکند به نکتهای اشاره میکند که تاکنون گزارشگران و خبرنگاران فعال در افغانستان آن را نادیده گرفتهاند و آن به این علت است که نیازهای زنان افغان از نگاه خودشان چیست و از نگاه ما غربیها و خارجیها کدام است؟
او میگوید: «واقعیت این است که وقتی به هر زن افغان مراجعه میکنیم و از او درباره مشکلاتش میپرسیم، نخستین چیزیی که میگوید نان، آب، بهداشت و غذاست. زنان در افغانستان در مرحله تلاش برای بقا و زندگی هستند. به همین علت اینجا کیفیت زندگی مهم نیست. همه به دنبال زندگی هستند. آب، نان و یک سرپناه، مهمترین نیازهای فعلی مردم و زنان افغانستان است».
نوشین یاوری میگوید: نیازهای اولیه یک زندگی در اینجا بدون پاسخ مانده است. مشکل اساسی نیز بر سر راه توسعه فرهنگی عمومی زنان نیز همین است. تا این مسایل حل نشود، هیچ کار دیگری نمیتوان برای آنها کرد. به ندرت میتوان زنی را پیدا کرد – بویژه وقتی از کابل پا به بیرون بگذارید – که به نبود مدرسه و آموزش برای فرزندانش به عنوان یک معضل اشاره کند. در واقع آموزش برای آنها هنوز یک کالای لوکس محسوب میشود. در این شرایط کارهای اصلی که ما به عنوان یک زن برای تحقق آن به افغانستان آمدهایم، بیش نمیرود.
نوشین یاوری به همراه تعدادی از همکارانش برای آشنایی زنان افغان با حقوق اولیهشان، برابری زن و مرد، آموزش عمومی زنان به شیوههای متفاوت و افزایش سطح آگاهیهای عمومی به افغانستان آمده است، اما حال میبایست زیر ساختهایی را ایجاد کنند تا براساس آنها هدفی را که داشتهاند پیریزی کنند. راهاندازی این زیر ساختها نیز سالها وقت میخواهد. نوشین میگوید زنان افغان باید اول نان برای خوردن و سرپناهی برای زندگی داشته باشند و پس از آن میتوان صحبت از آموزش آنها کرد.
{{فرصتهایی که هیچ وقت زنان نداشتهاند}}
افغانستان از نظر جغرافیایی یک کشور بزرگ و پراکنده است و فارغ از بحثهای سیاسی – اجتماعی موجود، مردم در آبادیهای دور افتاده بدون کوچکترین راه و وسیله ارتباطی زندگی میکنند. حدود ۸۵ درصد مردم افغانستان در روستا زندگی میکنند. هیچ وقت در افغانستان جاده و راه مناسب و امکان تماس و رفت و آمد جمعی وجود نداشته است. نخستین عاملی که باعث گسترش فرهنگ عمومی و افزایش آگاهیهای مردان و زنان در رابطه با حقوق فردی و اجتماعیشان میشود، همین ارتباطات است که در افغانستان وجود نداشته و ندارد. اگر هم جادهای بود. در طی ۲۳ سال جنگ غیر قابل استفاده شده است.
حتی اگر امکان مراوده و رفت و آمد به شهر برای روستاها و بخشهای حاشیهای شهرها وجود داشته این امکان و فرصت فقط برای مردان ایجاد شده است و نه زنان. در نتیجه زنان هرگز از یک رابطه مناسب برخوردار نبودهاند.
بچه یعنی پسر!
در افغانستان امروز اگر از هر مردی – حتی تحصیل کردهترین آنها – بپرسید که چند بچه دارید، او بچه را مترادف با پسر میداند و به تعداد پسرهایش اشاره میکند. برای دانستن تعداد دخترها باید به طور مشخص بپرسید که چند دختر داری تا او پس از کسر تعداد بچهها (پسرها) تعداد دخترها را نیز برایت بگوید.
چند همسری در میان مردان افغانستان به وفور رایج است و این را حتی میتوان در میان بعضی از رهبران کنونی آنها نیز جستجو کرد. روی هم رفته جامعه افغانستان یک جامعه کاملاً سنتی، روستایی و به شدت مردسالار است. همین موضوع موجب شده زنان افغان دید بسیار تنگ و کوچکی نسبت به جامعه خود داشته باشند.
{{زندگی زنان افغان همیشه بد بوده!}}
یک کارشناس مسایل زنان افغان در دفتر “Unica” میگوید:«باید به این موضوع اعتراف کرد که شرایط زیستی زنان افغان همواره خراب بوده است و این موضوع هیچ ربطی به رژیم نجیب، مجاهدین، طالبان و دولت فعلی افغانستان ندارد. اگر چه جنگ و طالبان این وضعیت خراب را تشدید کرده است، اما روی هم رفته کسی برای آنها کاری انجام نداده است.
{{خاطرات خاص زنان}}
کابل به عنوان پایتخت سیاسی افغانستان شرایط متفاوتی نسبت به دیگر مناطق برای زندگی زنان ایجاد کرده است. وجود دانشگاه از گذشته تاکنون و امکان کار و فعالیت در ادارات و مراکز دولتی و خصوصی سنت و خاطرهای را ایجاد کرده که هنوز نیز میتوان در سایه آن خاطره و سنت زنان را با پوششهای گوناگون در مکانهای خاص و ادارات دید. اما آنها همچنان در مشکلات خاص جامعه افغانستان غوطه میخورند، یک زن با برقعی آبی رنگ در مقابل وزارت زنان میگوید: پنج سال سلطه طالبان روحیات مردان ما را هم عوض کرده است. به گونهای که برادر من که یک دکتر است، اجازه نمیدهد، من برقعام را بردارم.
او دانشجوی دانشگاه کابل بوده که به علت هزینههای رفت و آمد از «خیرخانه» محل زندگیاش در حومه کابل، تا پوهنتون (دانشگاه)، از ادامه درس خواندن صرف نظر کرده و اینک به دنبال کار معلمی است. حالا هم آمده تا شاید وزارت زنان کمکی در این باره به او بکند.
در افغانستان اصطلاح خاص برای چگونگی روابط زنان با مردان وجود دارد و آن وجود مکانهای خاص و عام است. در واقع هر جا میتوان مکان خاص باشد. در این مکانها زنان به راحتی با مردان ارتباط برقرار میکنند، برقعشان را برمیدارند و هر نوع لباس بخواهند میپوشند.
وسعت این مکانهای خاص از خانه شروع میشود و تا کلاس کامپیوتر، مدرسه، اداره، دانشگاه و بیمارستان گسترش مییابد.
از کابل که پا بیرون میگذارید، چهره واقعی افغانستان امروز را به چشم میبینید. در قندهاربه ندرت زنی دیده میشود و اگر دیده شود حتماً برقع میپوشد. این روابط و نوع نگاه به زنان به حدی سخت و مشکل ساز است که حتی کارمندان محلی و غیر محلی سازمانهای بینالمللی و N.G.O (ها) نیز به ناچار مجبور به رعایت آن شرایط و آداب و رسوم شدهاند.
رفتارها در کابل با خارج از آن کاملاً متفاوت میشود و ظاهراً چارهای جز این نیست.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن