{{{ روزنامه نوروز ۳۰ خرداد ۸۱
گفتوگو با بهروز گرانپایه
مدیر موسسه ملی پژوهش افکار عمومی}}}
بهمن احمدیامویی [email protected]
{{این روزها اصلاحطلبان و دولت منتخب مردم در شرایط حساسی به سر میبرند. هستند کسانی که بر آنها خرده میگیرند و میگویند جنبش اصلاحات در تحقق اهداف اولیهاش ناکام بوده است و برخی میگویند اصلاحات در پنج، شش سال گذشته از مسیر اصلی خود خارج شده است. و کسانی هم پاسخ میدهند که «نه، اصلاحات در این چند سال مسیر خود را به درستی پیموده است و اصلا راهی جز همین که طی کرده نداشته است.»
از همین رو بر آن شدهایم تا فرآیند سالهای گذشته را در گفتوگو با صاحبنظران در بوته نقد جدی و منصفانه قرار دهیم. مجموعهای که از این پس تحت عنوان «نقد اصلاحات» ارایه میشود، گفتوگوهایی از همین دست است. نخستین گفتوگو از این مجموعه را با بهروز گرانپایه پژوهشگر و روزنامهنگار با سابقه مطبوعات ایران انجام دادهایم. او هم اینک مدیر مرکز ملی پژوهش افکار عمومی (وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) است. این مرکز هرهفته بنابر موضوعات مهم روز، نظرسنجی گستردهای را در سطح تهران انجام میدهد.}}
{{شما یک مرکز نظرسنجی افکار عمومی را اداره میکنید و طبیعتا هر روزه به طور متناوب یک سری اطلاعات در خصوص وضعیت گروههای سیاسی – اجتماعی در نزد افکار عمومی دریافت میکنید. بر این اساس وضعیت اصلاحطلبها را چگونه میبینید؟}}
به طور کلی و براساس اطلاعات موجود نگاه مردم به اصلاحات را با این تعریف از اصلاحات که مردم خواستار تغییراتی در مناسبات اقتصادی – سیاسی و فرهنگی جامعه بودند میتوان به سه گروه تقسیم کرد: البته در گذر زمان وزن اجتماعی این سه گرایش و نظر نیز متغیر و در نوسان بوده است.
براساس بررسیهایی که در اواخر سال ۷۹ به صورت گسترده و در سراسر کشور انجام شده ، این سه گرایش را میتوان در کسانی که وضع موجود را مناسب و قابل دفاع میدانند، کسانی که خواستار تغییرات تدریجی و اصلاحات مسالمتآمیز در وضع موجود هستند و گروهی که نسبت به کلیت نظام سیاسی بدبینی دارند و معتقدند همه چیز باید تغییر کند، خلاصه کرد.
براساس آخرین مطالعات و سنجش افکارهایی که صورت گرفته به نظر میرسد وزن اجتماعی جریانی که خواستار تغییرات بنیادی و رادیکال هستند و نسبت به روند اصلاحات تدریجی دچار سرخوردگی و ناامیدی شدهاند افزایش یافته است. البته این نظرسنجیهای اخیر فقط در سطح شهر تهران انجام شده است. در بررسی صورت گرفته در سال ۷۹ که در سراسر کشور انجام شده بود یک اکثریت ۷/۶۳ درصدی در مقیاس ملی خواستار ادامه اصلاحات بودند. ۸/۲۶ درصد خواستار تغییرات بنیادی و ۵/۹ درصد نیز از تثبیت وضع موجود دفاع میکردند. اما در بررسیهای جدید هفته گذشته این ارقام دچار دگرگونی شدهاند. این نظرسنجی که در تهران صورت گرفته نشان میدهد بر تعداد کسانی که خواستار تغییرات بنیادی شدهاند ۱۳ درصد افزوده شده و دقیقا همین میزان نیز از کسانی که خواستار ادامه روند اصلاحات بودهاند، کاسته شده است. اگر چه تعداد افرادی که خواستار اقدامات رادیکال هستند، افزایش یافته، اما هنوز به یک فراگیری گسترده در سطح جامعه نرسیده است، اما قابل تامل هستند.
{{این آمار در سال ۷۹ برای شهر تهران چگونه بودند؟}}
در سال ۷۹ طرفداران اصلاح وضع فعلی به معنای جریان اصلاحطلب در شهر تهران ۷/۶۲ درصد بودند. کسانی که خواستار تغییرات بنیادی بودند ۷/۳۱ درصد و کسانی هم که از وضع فعلی دفاع میکردند ۶/۵ درصد بود.
{{به نظر شما به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی چه عواملی موجب شده تا در طول یک روند تقریبا یک ساله ۱۳ درصد اصلاحطلبان جامعه به اقدامات رادیکالی گرایش پیدا کنند و به نوعی از اصلاحات و اصلاحطلبی سرخورده و ناامید شوند؟}}
ما در بررسیهای اجتماعی خود سعی میکنیم با استفاده از یکسری پرسشهای دیگر میزان رضایت مردم را از وضعیت موجود نیز بسنجیم. این بررسیها نشان میدهد مردم نسبت به وجود عواملی که مانع پیشرفت اصلاحات هستند و در درون ساختار سیاسی نظام هم وجود دارند، بدبیناند. آنها ناراحتند و فکر میکنند که برخوردهای جدیتر و قاطعتری از سوی نمایندگان برگزیده مردم با کسانی که به نظر مردم نماینده اقلیت جامعه هستند ، باید صورت گیرد. اما مردم احساس میکنند که آن اصلاحات مورد نظرشان به موفقیتهای لازم نرسیده و خواستار برخورد قاطعتر هستند. بررسیها همچنین نشان میدهد مردم با این نگاه رییسجمهور که گفتهاند اگر نتوانم به خواستههایم برسم استعفا میدهم نیز موافق نیستند. در واقع صرفا ۱۷ درصد مردم موافقند که اگر رییسجمهور نمیتواند کاری انجام بدهد، باید کنار بروند.
اما اکثریت آنها خواستار رفتار فعالتر و موضع قاطعتر و جدیتری در قبال جریاناتی هستند که در روند اصلاحات مانعتراشی میکنند. مردم خواستار فعالتر شدن خاتمی به عنوان نماینده برگزیده خود برای حاکمیت قانون و به تمکین واداشتن جریانات در پشت پرده که موضعگیریهای متفاوت و رفتارهای کارشکنانهای را از خود بروز میدهند،هستند.
{{جدای از بررسیهای اجتماعی انجام شده، نظر شخصی خودتان مبنی بر رادیکالیزه شدن جامعه و یأس و ناامیدی از اصلاحات چیست؟}}
به نظر من خاتمی و سایر برگزیدگان ملت نتوانستهاند به انگیزهها و خواستههای موکلین خود به نحو مطلوبی پاسخ لازم و قانعکننده ای بدهند. مردم نسبت به برنامهها و استراتژی اصلاحطلبان، یک نوع نارضایتی دارند و معتقدند که با این روش ره به جایی نخواهیم برد. بنابراین باید راه و روش دیگری را در پیش گرفت.
{{این نقاط ضعفی که شما گفتید مردم با اتکاء به آنها معتقدند اصلاحات با این روش به نتیه نمیرسد چه هستند. در واقع استراتژی و برنامه عمل اصلاحطلبان چه ایراداتی دارد؟}}
یک بحث این است که جنبش اصلاحات دچار مشکل تئوریک و ضعف نظری است. اما من بیشتر معتقدم این جنبش دچار انفعال استراتژیک است. در واقع آنها نتوانستند با تعیین اهداف کوتاهمدت نسبت به بسیج اجتماعی برای تحقق آن اهداف کوتاه مدت و حرکت به سمت اهداف میان مدت و بلندمدت حرکت کنند. این وضعیت و نارسایی را من انفعال استراتژیک مینامم. یعنی مشکل اصلاحطلبان این نیست که نمیدانند چه میخواهند، بلکه مشکل آنها در ملاحظهکاریهایی است که مانع بسیج اجتماعی برای تحقق آن خواستهها است. در حقیقت آنچه که رهبری اصلاحات، آقای خاتمی و دیگر گروههای سیاسی و مردم از جریان اصلاحطلبی میخواهند روشن و شفاف است و آن را نیز بارها مطرح کردهاند. هدف اصلاحطلبان حاکمیت قانون و حاکمیت نظر و رای مردم است. این محوریترین و مهمترین مفهوم نهفته در اصلاحات و خواسته مردم است. بررسیهای اجتماعی صورت گرفته نیز آن را تایید میکند. مردم میخواهند قانون حاکم باشد نه شخص و اراده اشخاص خاص. بنابراین هدف و تئوری اصلاحات کاملا روشن و شفاف است و از این نظر مشکلی نداریم. اما مشکل از آنجایی شروع میشود که نمیدانند برای به تمکین واداشتن آن ارادهها و اشخاص خاص به قانون، چه باید انجام دهند.
بنابراین اصلاحطلبان دچار انفعال استراتژیک هستند. آنها نمیدانند یک خواسته اجتماعی را که هدف نخبگان و رهبری اصلاحات است ، چگونه و با چه ابزارهایی پیاده کنند. حال ممکن است بپرسید چرا جنبش اصلاحات دچار انفعال استراتژیک است. این هم ناشی از یک سری ملاحظات متعدد است که توسط رهبری اصلاحات و نمایندگان مردم در ایجاد بسیج اجتماعی روی میدهد.
{{این ملاحظهکاریها برای چیست؟ در چه بخشهایی بیشتر نمود دارد؟ آقای خاتمی، نمایندگان مجلس و یا گروههای سیاسی- اجتماعی؟}}
طبیعی است که ملاحظهکاریها توسط مدیریت جنبش اصلاحات که در گروههای سیاسی، نمایندگان مجلس و آقای خاتمی متبلور است ،انجام میشود. این امر نیز به دو دلیل صورت میگیرد. یکی نگاه به تجربههای گذشته و دیگری عدم اطمینان مدیریت جنبش اصلاحات نسبت به جامعه از این جهت که معلوم نیست جامعه به چه میزانی حاضر به پرداخت هزینه برای تحقق خواستههای خود است. در واقع این دو عامل موجب شده تا مدیریت جنبش اصلاحات اطمینان خاطر لازم و اعتماد به نفس کافی را برای پیشبرد و اجرای یک استراتژی روشن و فعال نداشته باشد. تجربههای گذشته به ما میگوید معلوم نیست که حاصل جمع درگیری یا تنشهای اجتماعی چه نوع جامعهای است و آیا به سود مردم است یا خیر. آیا ما را به مقصود و هدف نهایی خواهد رساند یا خیر؟ این موضوعی است که نیاز به یک مهندسی اجتماعی پخته و کارا دارد و از این نظر اصلاحطلبان دچار ضعف اساسی هستند. ترس از تکرار تاریخ و به قدرت رسیدن جریانات اقتدارگرا موجب شده تا مدیریت اصلاحات احتیاط بیشتری نسبت به اتخاذ تاکتیکهایی که منجر به درگیریهای حاد اجتماعی میشود، داشته باشد.
{{گفتید که بخشی از ملاحظهکاریهای مدیریت اصلاحات به این بر میگردد که آنها نمیدانند مردم تا چه حد و به چه میزانی حاضر به پرداختن هزینه برای رسیدن به خواستههای خود هستند. آیا در این مورد بررسی و نظرسنجیای صورت گرفته است؟}}
{{میتوان گفت مدیریت اصلاحات هنوز وارد فرآیند آزمون و خطا برای سنجش این نشده که مردم چقدر حاضر به هزینه کردن هستند.هنوز وارد نشده است؟}}
بله هنوز وارد نشده است و میشود گفت نسبت به این مساله ذهنی برخورد کرده و برحسب همان جمعبندیهای تجربی عمل میکند. آنها به این جمعبندی رسیدهاند و شاید برخی از شواهد و نشانهها هم نظرات آنها را تایید میکنند. در واقع عموما تصور میکنند که مردم عمدتا از طریق همان فرآیندهای پارلمانتاریستی و رایگیری حاضر هستند به صحنه بیایند و نظر خود را بیان کنند.
در حالی که به نظر میرسد برای برخی اقدامات که مستقیما با منافع مردم درگیر هستند و یا طرحهایی که دقیقا منافع مردم را مدنظر قرار دادهاند و برای وصول به آنها اگر درخواست بسیج اجتماعی شود مردم همراهی میکنند، حضور پیدا میکنند و با جان و دل از آن خواستهها حمایت میکنند.
{{پس در واقع برداشت درست و مشخصی از عکسالعمل مردم نسبت به مسایلی که ممکن است برای اصلاحات پیش آید، هنوز در نزد مدیریت اصلاحات به وجود نیامده است؟}}
بله. میشود گفت وجود ندارد.
{{یک بحثی که در اینجا وجود دارد و به همان انفعال استراتژیک اصلاحطلبها که شما اشاره کردید هم برمیگردد، بحث وجود اشتراک منافع بین اصلاحطلبها و محافظهکاران در بسیاری از زمینهها است. در واقع همین مساله مانع آن حرکت تند اصلاحات که مدنظر مردم است میشود. آیا این طور نیست؟}}
در بخشهایی از مجموعه نیروهای اصلاحطلب میشود یک چنین وضعیتی را قائل شد. به دلیل این که مجموعه نیروهایی که به عنوان اصلاحطلب شناخته میشوند و وارد نهادهای رسمی شدهاند ،از خلوص و یکدستی کامل برخوردار نیستند. طیف متنوع و متفاوتی از نیروها به دلایل مختلفی وارد این جریان شدهاند.
در حقیقت اصلاحطلبان طیفی متشکل از گروههای متفاوت و گاه متضاد هستند. عناصری که به لحاظ فکری و اجتماعی به محافظهکاران نزدیکاند و نیروهای رادیکالتر و اصولیتر و آنهایی که به دنبال حاکمیت قانون و اراده مردم و برابری اجتماعی هستند، در این طیف جمع شدهاند. اما واقعیت این است وجود جریانات محافظهکار در طیف نیروهای اصلاحطلب به عنوان مانع اتخاذ تصمیمات اصولی و قاطع در جهت پیشبرد اصلاحات شناخته میشود و این موضوعی است که باید در مورد آن به اندازه کافی اندیشیده شود و در خصوص بحثهای آسیبشناسی اجتماعی به آن توجه لازم صورت گیرد.
{{به نظر میرسد خیلی مهم است که بسیاری از نیروهای اصلاحطلب به وضعیت موجود که پس از چندین سال به آن رسیدهاند، رضایت دارند و مخالف تغییر شرایط موجود حتی به صورت تدریجی هستند. به نظر میرسد که آنها رسالت خود را پایان یافته میدانند و در مقام بخشی از رهبری جنبش اصلاحات نیز این گونه القاء میکنند که هدف اصلاحات همین بوده است. در واقع اینها خود مانع اصلی حرکت اصلی هستند با توجه به این که در هرم تصمیمگیری نیز قرار دارند ممانعت آنها چندین برابر شده است؟}}
آنها را ما نمیتوانیم نیروهای اصلاحطلب بنامیم. نیروهایی بودند که با فرصتطلبی وارد جریان اصلاحات شدند و بیشتر به دنبال منافع فردی و گروهی خود بودند. الان در حالی که ترکیب کابینه به شدت محافظهکار است اما همین مجلس نتوانست یکی از ضعیفترین و محافظهکارترین وزرا را استیضاح کند. این نشان میدهد که حتی مجلس از یک طیف همگون و قدرتمندی که خواستار پیشبرد اصلاحات باشد برخوردار نیست. در واقع این به یک معنا نشاندهنده ضعف درونی جنبش اصلاحات در سطوح مدیریت رسمیاش است.
{{واقعا چرا این طور است؟ آیا هیچ راه چارهای برای این کار وجود ندارد یا هنوز اندیشیده نشده است؟ ادامه این وضعیت به یأس و ناامیدی مردم و افزایش آن ۱۳ درصدی که اشاره کردید منجر نمیشود؟}}
این اقتضای فعالیتهای اجتماعی و جریانات اجتماعی است. وقتی یک موج اجتماعی ایجاد میشود عناصر فرصتطلبی به دلایل مختلفی خودشان را به این جریان وارد میکنند و در سطوحی که باید تصمیمگیرنده باشند قرار میگیرند و روند پیشرفت جامعه و روند توسعه اجتماعی و توسعه سیاسی را کند میکنند. این مساله در جامعه ما ناشی از یک نوع کوتولهپروری است که آن هم حاصل سیستمهای گزینشی است که طی دو دهه اخیر و بعد از انقلاب بر جمهوریاسلامی حاکم شده است. جمهوریاسلامی به جای این که روند پرورش نیروهای اجتماعی و روند شایسته سالاری را طی کند در واقع به دلیل وجود یک نوع اقتدارگرایی و انحصارطلبی در مدیریت نظام موجب شده نیروهای توانمند و شایسته و کیفی خودش را از دست بدهد. در چنین شرایطی وقتی جامعه از نظر چهرههای شاخص و برجسته و معتبر فقیر میشود، مردم ناچار میشوند بین حداقلها انتخاب کنند. این موضوع در جنبش اصلاحات هم خود را نشان داده است. بنابراین میبینیم بخشی از نیروهایی که وارد مجلس شدهاند بسیار ضعیف و بیکفایت هستند، حتی برخی از افرادی که به فرصتطلب و محافظهکار شناخته شدهاند به عنوان نماینده اول اصلاحطلب در برخی شهرها وارد مجلس شدند. در حقیقت شما نمیتوانید این نقیصه را به عنوان مشکل اصلاحات بدانید. بلکه آن یک مشکل فرهنگی و اجتماعی است.
{{دستاوردهای جنبش اصلاحطلبی پس از شش سال چیست؟ برخوردهایی با نیروهای اجتماعی، مطبوعاتیها و ناشران کتاب میشود که تا پیش از این سابقه نداشته است. شما این موضوع را چگونه تفسیر میکنید؟}}
به نظر من مهمترین کار جنبش اصلاحات ارتقاء و افزایش شجاعت اجتماعی مردم بوده است. شجاعت اجتماعی به معنای این که حقطلبی را در جامعه عمومیت بخشیده و گسترش داده است و مردم را از این نظر وارد فرآیندهای اجتماعی کرده. تا قبل از پنج سال پیش یک نوع حالت ترس، رکود، رخوت و انفعال سیاسی نهفته در بخشهای مختلف جامعه وجود داشت، ولی طی پنج سال اخیر در تعامل بین رهبری جنبش اصلاحات و مردم که به واسطه نهادهای واسط مثل روزنامهها ایجاد شده، شجاعت اجتماعی و حقطلبی مردم میدان بروز و ظهور بیشتری پیدا کرده است. این دستاورد بزرگی برای جنبش اصلاحات است. این موضوع فقط در بعد اجتماعی سیاسی آن است و اگر بخواهیم ارزیابی دقیقتری داشته باشیم، جنبش اصلاحطلبی قطعا ساختار سیاسی کشور را دگرگون کرده است و امکان بروز رفتارهای خودسرانهای را که در سازمان امنیت کشور ایجاد شده بود و امنیت روشنفکران را به شدت مورد تهدید قرار داده بود ،دیگر وجود ندارد. به لحاظ اقتصادی هم روابط سالمتری در نهادهای کشور ایجاد شده و مشارکت اجتماعی مردم را افزایش داده است. اینها دستاوردهای جنبش اصلاحات است که با تعامل بین روشنفکران و جامعه به وجود آمده است. در واقع دیگر پنهانکاری و ترس از بیان عقاید و نظرات نسبت به قبل از اصلاحات کاهش یافته و روزنامهنگاران با صراحت و شجاعت بیشتری دیدگاههای خود را بیان میکنند. هرچند متحمل پرداخت هزینههایی نیز میشوند ولی این نشانهای است که جامعه پویاتر و فعالتر شده است.
{{شما صحبت از ایجاد نهادهای مدنی و تقویت آنها در پنج، شش سال گذشته کردید. واقعا میتوانید این نهادهای مدنی که ایجاد و تقویت شده را نام ببرید، چون فکر میکنم تنها چیزی که شاهد بودهایم که به وجود آمده و البته هزینهها و لطمات زیادی را نیز دریافت کرده، مطبوعات بودهاند.}}
شما حزب مشارکت را به عنوان یک نهاد مدنی که برخاسته از دل اصلاحات بوده میتوانید قلمداد کنید. بالاخره این حزب یک وزن اجتماعی و یک پشتوانه دارد و توانسته یک جریان سالمتر تحزب و فعالیتهای سیاسی را در جامعه ایجاد کند.
{{حزب مشارکت در صورت شکست آقای خاتمی در انتخابات ۷۶ هم میتوانست ایجاد شود و به عنوان یک نیروی اپوزیسیون عمل کند. این را با توجه به نیروهای تشکیلدهنده آن میگویم.}}
ولی قطعا زمینه فعالیت به این میزانی که الان دارند برایشان ایجاد نمیشد. به دلیل این که اگر خاتمی در خرداد ۷۶ شکست خورده بود به لحاظ فضای سیاسی همان روند انسدادی را که پیشتر طی شده بود طی میکردیم و خودسریهای وزارت اطلاعات ادامه پیدا میکرد و فشار همه جانبهای به جریان روشنفکر دینی که خواستار حاکمیت قانون واصلاحات اساسی در نظام است وارد میشد. بنابراین نمیشود گفت در آن شرایط ما چنین وضعیتی میداشتیم. الان نهادهای صنفی روزنامهنگاران فعالتر شدهاند. نهادهای صنفی در قشرها و گروههای اجتماعی شکل پیدا کردهاند، نهادهایی که خواستههای نیروهای جوان را دنبال میکند، شکل گرفتهاند. همین تمایلات حضور بیشتر در نهادهای مدنی است که موجب شده خود جریان محافظهکار هم که وابسته به قدرت است با یک نوع مکانیزمهای جبرانی و ایجاد نهادهای مشابه سعی کند با همین حربه به مقابله با فرآیند دموکراتیزاسیونی که در جامعه دنبال میشود برخیزند.
{{یکی از اشکالاتی که زمانی به آقای خاتمی گرفته میشد و الان هم تقریبا شامل حال مجلس میشود بحث پنهانکاری و مصلحتگرایی است. یعنی آن چیزی که اصلاحات به عنوان یک شعار اولیه مخالف آن بود و آن را نفی میکرد و به عنوان مشخصههای دوران هشت ساله آقای رفسنجانی مورد انتقاد قرارداد، در حال رشد و نهادینه شدن است. در بسیاری از موارد و در بسیاری از پروندههای اجتماعی و سیاسی شاهد این مصلحتگرایی و پنهانکاری و چانهزنیهای مقامات مجلسنشین و غیره هستیم. چرا این طور شده و چرا چنین روندی نیز توسط مدیریت جنبش اصلاحات که هنوز نسبت به صداقت آن شک وجود ندارد دنبال میشود؟}}
به نظر میرسد آقای خاتمی دچار یک پارادوکس نظری است که این پارادوکس او را در صحنه عمل سیاسی – اجتماعیاش و اداره اجرایی امور دچار نوعی دوگانگی میکند. این پارادوکس نظری حاصل دو نوع نگاه خاتمی یا دو نوع موقعیتی است که او دچار آن است. خاتمی از طرفی به روندی که در جمهوریاسلامی شکل گرفته و آنچه که به عنوان جمهوریاسلامی به آن عمل میشود منتقد و معترض است البته به روشها و شیوههایی که به عنوان جمهوریاسلامی شناخته میشود. از طرف دیگر او توسط مردم برگزیده شده تا رییسجمهور باشد. رییسجمهور باید در واقع ذیل ساختارها و ارکانی که قانون اساسی و نظام ایجاد کرده عمل و رفتار کند. این دوگانگی، معترض و منتقد بودن نسبت به جمهوریاسلامی و آنچه که به عنوان جمهوریاسلامی شناخته شده و قرار گرفتن در مسوولیت اجرای قانون اساسی با همان وضعیتی که وجود دارد خاتمی را دچار یک پارادوکس نظری کرده است. او در مجموعهای قرار گرفته و باید از چیزی دفاع کند و چیزی را پیش ببرد که خودش به آن معتقد و معترض است. این وضعیت دوگانه و پارادوکسیکال نظری او را در عمل دچار افتوخیزهایی میکند و مجبور است در جایی چیزهایی را تایید و تمکین کند که قبول ندارد. این پارادوکس نظری باعث میشود خاتمی در عمل به گونهای رفتار کند که برخی از رفتارهای او مغایر با باورها و اعتقادات و مواضع و دیدگاههای خودش است. این موجب میشود در بازتاب اجتماعی و در ارزیابی عمومی نسبت به رفتار خاتمی نوعی دوگانگی و نوعی محافظهکاری و ملاحظهکاری دیده شود. رکودی هم که وجود دارد به نظر من ناشی از همان پارادوکس ذهنی و پارادوکس نظری است که خاتمی درگیر آن است و اگر آن را حل نکند این وضعیت ادامه خواهد داشت. به نظر من خاتمی باید این پارادوکس نظری خودش را حل کند و جهتگیری کند به سمت آن وجهی که به آن اعتقاد و باور دارند.
ا{{ین پارادوکسی را که شما میگویید برخی جاها مشخصا مانع اصلاحات است. این مسایل گاهی اوقات فراتر از آن پارادوکس که شما میگویید به نظر میرسد.}}
به نظر من، فراتر از آن پارادوکسها نیست. در واقع تبلور همان پارادوکسهاست به همین دلیل است که میگویم اگر آن پارادوکس نظری خاتمی حل شود، شاهد این نوع دفاعهای تام و تمام از آنچه که خودش هم به آن اعتقاد ندارد، نخواهیم بود.
{{این پارادوکس چطور باید حل شود؟}}
اولا نیاز به یک تصمیم فردی در شخص خود خاتمی دارد و ثانیا توجه بیشتر آقای خاتمی به این واقعیت که مردم خواستار قاطعیت بیشتر در برابر اقدامات گروهها و عناصر افراطی جناح راست هستند.
{{فکر میکنید بعد از این همه مدت و با توجه به این که به هر حال عقیدهشان طی سالها مطالعه و تحقیق و کار اجرایی شکل گرفته چه شرایطی میتواند آن را تغییر دهد و یا چه مسایلی باید به وجود آید تا همین پارادوکس را کم کند؟}}
به نظر من به وسیله نهادهای مدنی مثل مطبوعات و یا حتی آن دسته از نمایندگان مجلس که فکر میکنند میتوانند بسیج اجتماعی برای پررنگتر کردن خواستهها و مطالبات مردم انجام دهند و یا با نشاندادن این که ادامه این وضع نتیجهاش به ضرر خود نظام و جمهوریاسلامی تمام میشود میتوان خاتمی را به آن سمت سوق داد و پارادوکسهای ذهنی و نظریاش را حل کرد. منظورم این است که باید از جانب نهادهای مدنی از جمله رسانهها و احزاب و گروههای اجتماعی فشار بیشتری به خاتمی وارد شود. این حرف به معنای دیگر این است که مردم باید نشان دهند با خاتمی برای ادامه و پیشبرد خواستههایشان هستند و حاضر به هزینه کردن بیشتر هستند. هرچه که مردم یا نهادهای وابسته به مردم بهتر بتوانند نشان دهند که میتوانند این همراهی را داشته باشند خاتمی هم قطعا با این مسیر بیشتر همراه خواهد شد. بنابراین به نظر میآید مساله یک مساله اجتماعی است. در واقع در تعامل مردم، نهادهای مدنی و خاتمی است که میشود آن وضعیت را ایجاد کرد.
{{مساله کوی دانشگاه و قتلهای زنجیرهای نشان داد که واقعا این طور نیست. به هرحال روشنفکرانی که حتی درون حکومت هم نبودند هزینههای زیادی دارند. دانشجویان هم خیلی هزینه دادند. اما کوچکترین نشانههایی دال بر همراهی توسط دولت و شخص آقای خاتمی ندیدند. شاید یکی از دلایل یأس و ناامیدی مردم هم همین باشد.}}
این تعبیر که مردم هزینههای لازم را پرداختهاند، یک تعبیر و حرف کلی است. به خصوص که در آن زمان در شرایطی قرار داشتیم که جریان راست افراطی به دنبال ایجاد یک وضعیت کودتایی بود. که نظر من اگر بحث ارزیابی آن شرایط باشد باید قبول کرد که خاتمی باتدبیر و دوراندیشی توانست آن بحران را پشت سر بگذارد. اگر بحث مستقل از آن شرایط خاص تاریخی باشد باز هم میتوان گفت خاتمی آن حادثه را در چارچوب استراتژی کلی که خودش به آن معتقد است و برای پیشبرد اصلاحات اتخاذ کرده، پیش برده است به این معنا که استراتژی او کاهش خشونت و کاهش درگیری است. مسالمتآمیز حرکت کردن و قانونمند حرکت کردن است.
بنابراین و از این نظر و در این چارچوب ایرادی به خاتمی وارد نیست بلکه میتوان گفت که با هوشمندی آن مقاطع را پشت سر گذاشته چه در زمینه قتلهای زنجیرهای که آن را به صورت اساسی در وزارت اطلاعات نابود کرد و چه در قضیه کوی دانشگاه.
{{به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی اولین اشتباه اصلاحطلبان را در کجا دیدید. به هرحال آنها اشتباهاتی داشتهاند؟}}
به نظر اشتباهات از همان روزها یا ماههای اول پس از دوم خرداد ۷۶ شروع شد. در واقع مدیریت اصلاحات نتوانست به سرعت رویدادی را که اتفاق افتاده بود هضم و تحلیل کند تا براساس آن یک استراتپی و برنامه عملی را طراحی کند که دچار آن ضد حملههایی که جریان راست اقتدارطلب پس از احیای خودش شروع کرد ،نشود. در واقع جریان مدیریت اصلاحات باید همان روزها و ماههای اول بعد از انتخابات خیلی سریعتر از آنچه انجام شد، خواستههای خودش را مشخص میکرد و یک سری خواستههای حداقلی را از مجموعه نظام میخواست و در جهت تحقق آنها حرکت میکرد.
{{یعنی خودشان و مدیریت اصلاحات هم پیام دوم خرداد را درک نکرده بودند؟}}
پیام را درک کرده بودند، اما به صورت کامل از آن پیام بهرهبرداری نکردند. در واقع از نیرویی که در دوم خرداد ایجاد شده بود به خوبی بهرهبرداری نکرد. وقتی شما از یک انرژی که میخواهد آزاد شود خوب استفاده نکنید در واقع نیروی نهفته در آن انرژی به هدر میرود و برای ایجاد مجدد آن انرژی هزینههای بسیاری باید پرداخته شود.
{{غیر از این اشتباه آیا اشتباه مهم دیگری را هم میتوانید بیان کنید که منجر به یأس و ناامیدی در مردم شده است.}}
ناامیدی اجتماعی ذرهذره شکل میگیرد.
{{به هرحال یک سری عواملی بوده که خیلی مهماند آنها چه بودهاند؟ چند تااز آنها را میتوانید اسم ببرید که به هرحال نقطه عطفی در ناامیدی مردم و سرخوردگی قشرهای مختلف بودهاند؟}}
به نظر من این ۱۳ درصد افزایش ناامیدی در اصلاحات نسبت به یک سال پیش به دلیل عدم استفاده مجدد از انرژیای بود که در ۱۸ خرداد ۸۰ ایجاد شد و دوباره از این انرژی خوب استفاده نشد. یعنی تکرار اشتباه ۷۶ در ۸۰ . به عبارت دیگر دوباره از انرژی مجددی که خاتمی با به حراج گذاشتن اعبتار و آبرویش به دست آورده بود و ایجاد کرده بود به خوبی استفاده نشد. در واقع میبایستی شیوه حضور مجدد خاتمی برای دور دوم ریاست جمهوری متفاوت میبود و پاشنهها را برای ادامه فعالیت خود محکمتر میکشید. اما او باز با همان شیوهها و روشهای سال ۷۶ ادامه داد. به همین دلیل در یک سال گذشته شاهد تشدید فشارهای جناح راست بر خاتمی هستیم و همان روند تعطیلی مطبوعات، روانه کردن نمایندگان به دادگاه و زندان ادامه پیدا کرد.
{{آخرین اشتباهی که این روزها انجام دادهاند چیست؟}}
این روزها خاتمی اشتباه ویژهای نداشته است بلکه در جهت کاهش اشتباهات گذشتهاش حرکت کرده.
{{مثلا چه کارهایی انجام داده است؟}}
اظهارنظرهایی که خاتمی طی یک ماه اخیر داشته و از مقطعی که باز اعلام کرده اگر نتوانم کنار میروم، یک رویکرد جدید سیاسی محسوب میشود که برای ایجاد بسیج اجتماعی انجام شده بود. در واقع این اقدامی بود برای مقابله با اشتباهات گذشته خودش.
{{اما با بیان برخی صحبتهای دیگر تقریبا آن اثر راهم خنثی کرد. صحبتهای اخیری که در مجلس داشت و یا سخنانی که بعضی از مشاورین ایشان و سخنگوی دولت در راستای بحث استعفای آقای خاتمی داشتند، همه در جهت خنثی کردن آن بحث اولیه بوده است.}}
اما هر سخن و سخنگویی، وزن و تاثیر اجتماعی خاص خودش را دارد. چون صحبتهای خاتمی اثر خودش را میگذارد و سخنگوی دولت هم تاثیر خودش را و نمیتوان آن را تحتالشعاع قرار دهد.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن