{{{ {{ ۱۰ اذر ۸۱ روزنامه ایران
بهمن احمدی امویی}} }}}
«حواست را خوب جمع کن از وقتی وارد استانبول می شوی تا وقتی بر می گردی، با هیچ ایرانی، طرح دوستی نیانداز؛ سعی کن از آنها فاصله بگیری. بویژه با آنهایی که بطور اتفاقی اظهار آشنایی می کنند».
اینها و بسیاری تجربه های دیگر، نصیحت هایی بود که یک دوست سفر کرده به ترکیه به من می کرد. قبلاً هم شنیده بودم که ایرانیهای بسیاری به ترکیه سفر می کنند؛ یا برای پرواز به سرزمین آرزوها در غرب، یا برای خرید و تجارت و یا برای تفریح وسیاحت. از این میان تعداد کمی موفق می شوند بدون دردسر به تفریح، تجارت و رسیدن به غرب برسند. بسیاری از آنها سرخورده، نگران و پشیمان بر می گردند و تعدادی هم ناگزیر به ماندن به هر قیمتی در ترکیه بویژه استانبول می شوند.
تن به هر کاری می دهند. زن، مرد و حتی به همراه خانواده. شاید چون چاره ای ندارند. وبه قول آن دوست، طبیعی است که بایداز چنین آدمی که همه چیز خود را از دست داده است، فاصله گرفت؛ حتی نبایدبه او بگویی ایرانی هستی». این هم از آن نصیحت ها بود!
صفحه نمایشگر بزرگ هواپیمای پهن پیکر ایرباس ۷۴۷ فاصله را تا استانبول دو ساعت و ۳۵ دقیقه نشان می داد و با وقتی در استانبول به زمین می نشستیم یک ساعت ونیم زمان را به عقب بر می گرداندیم. این جور مواقع آدم از این که می تواند زمان را به عقب و جلو ببرد هیجان زده می شود.
صندلی های هواپیما پر است از جوانان، زنان و مردان ایرانی همراه با خانواده و یا تنها. یعنی این ها همان هایی هستند که می بایستی وقتی وارد استانبول شدم، بی تفاوت از کنارشان بگذرم.
برای آخرین مرتبه خوب به چهره های آنها نگاه می کنم. سعی کردم تعدادی از آنها را به خاطر بسپارم. شاید…
صفحه نمایشگر نشان می داد که هواپیما از مرز ایران وارد ترکیه شده است. چند دقیقه بعد رفت وآمدهای زیاد خانم ها به دستشویی هواپیما جلب توجه می کرد. صورتهای بزک کرده، آرایش های غلیظ و گونه های گل انداخته و خنده ای ماسیده بر صورتشان،تصویر مسیر زمان برگشت آنها تا صندلی شان بود.
هواپیما در حال نشستن در فرودگاه بود بسیاری از خانمها دیگر به خود زحمت نمی دادند تا روسری شان را بالا بکشند. روسری تعدادی از آنها نیز حالا دیگر نقش شال گردن را بازی می کرد.
مسیری که در خروجی هواپیما را به سالن ترانزیت وصل می کرد، آنقدر طولانی بود تا خیلی از خانم ها مانتوهای خود را هم در بیاورند و روسری ها را در کیف دستی خود پنهان کنند.
وقتی پلیس ترک فرودگاه استانبول مهر ورودی را روی پاسپورتم زد، خیلی زود خودم را به گوشه ای رساندم تا چهره های همسفرانم را به خاطر بیاورم. هیچکدام را نشناختم. چندتایی از مردان و پسران جوان را به یاد آوردم ولی زنان را خیر! آنها دیگر قابل شناختن نبودند.
{{فرودگاه استانبول}}
حدود ۲۰ دقیقه بیرون از فرودگاه به دنبال یک اتوبوس می گشتم که مرا به مرکز استانبول برساند. راننده های تاکسی ها می گفتند برای این مسیر ۲۰ دلار می گیرند. از پلیس ترک سراغ اتوبوس را گرفتم. چندتایی از آنها به دورم جمع می شوند تا هر کدام با یک کلمه انگلیسی به من بفهمانند که اتوبوس یک ساعت دیگر می آید.
همیشه همه چیز از یک اتفاق ساده شروع می شود. یکی از آن اتفاقها نیز برای من افتاد. سه جوان که بعدها فهمیدم یکی از آنها ایرانی است و دوتای دیگر ترک هستند، به من نزدیک شدند و پرسیدند: ایرانی هستی؟
ـ بله ، چه کمکی می توانم به شما بکنم؟
ـ کجا می روید؟
ـ میدان تقسیم
ـ چه خوب، ما هم به آنجا می رویم.
ـ مثل اینکه منتظر اتوبوس بمانیم بهتر است، برای این مسیر کوتاه ده دلار طلب می کنند.
وپس از چند دقیقه آنها به من پیشنهاد کردند تا نیمی از کرایه تاکسی را آنها بدهند و نیمی دیگر را من.
در بین راه خیلی تلاش کردند تا به من برای حمل دوربین عکاسی، کیف دستی وچمدان مسافرتی ام کمک کنند،و من با تردید و شک به آنها جواب رد می دادم.
ـ میدان تقسیم که رسیدیم؛ آنها پیاده شدند و با مهربانی از راننده خواستند تا مرا به یک هتل تروتمیز که خیلی هم گران نباشد، برساند. راننده که مرد میانسالی بود، من را تا یک هتل در یکی از خیابانهای منتهی به میدان تقسیم رساند.
وقتی می خواستم ۵۰ دلار هزینه اقامت شب اول در هتل را پرداخت کنم، تازه فهمیدم که ۱۳۵۰ دلار از پول هایم نیست و تازه یادم آمد که نصیحتم کرده بودندهرگز با ایرانی های استانبول که به نظر بیکار می رسند ،دمخور نشو!
هدف رفتن است!
هوای لطیف و نمناک صبحگاهی استانبول بدون هیچ درنگی آدم را به یادشهرهای شمال ایران می اندازد. به هر طرف که نگاه می کنی تپه های پوشیده از ساختمان را می بینی. استانبول شهری با مساجد بزرگ ومغازه های بلند و نوک تیز با معماری ویژه عثمانی، روی تعداد زیادی تپه که دامنه های آنها به دریا منتهی می شود، واقع است.
تعداد بسیار زیاد مساجد را می توان از مناره های بلند آنها که از هر جایی قابل دیدن هستند، حدس زد. مناره های نوک تیز که زمین را به آسمان دوخته اند.
ایرانی ها وقتی وارد استانبول می شوند، از قبل می دانند یا باید به میدان تقسیم در بخش غربی بروند و یا به آکسارای در بخش شرق و آسیایی آن. آکسارای مرکز خرید و فروش عمده کالا بویژه انواع پوشاک است.
سال هاست که صنعت پوشاک ترکیه در کشورهای منطقه و اروپا حرفهای زیادی برای گفتن دارد. تاجرهایی که از کشورهای آسیای میانه، ایران، عراق، سوریه و اردن به استانبول می آیند معمولاً در آکسارای با هتل های بسیار ارزان قیمت، اقامت می کنند.
میدان تقسیم اما حکایت دیگری دارد. دریکی از بهترین مکانهای شهر واقع است. به بسیاری از سفارتخانه های غربی نزدیک است ویکی از مراکز مهم خرید با رستورانها وکافه های بسیار شیک محسوب می شود. معمولاً آن دسته از ایرانیهایی که به قصدگردش و یا گرفتن ویزا و ایجاد شرایطی برای رفتن به غرب به استانبول می آیند، در این قسمت شهر سکونت می کنند.
در اینجا هر از چند گاهی یکی دو ایرانی از کنارت رد می شوند که یا حرف از قیمت اجناس و مراکز تفریحی می زنند و یا از شرایط وچگونگی رفتن.
یک روز، روی نرده های اطراف چمن وسط میدان تقسیم نشسته بودم و دانه دادن مردم به کبوترهای میدان را که به مردم کاملاً اعتماددارند، نگاه می کردم، که گفت وگوی دو جوان ایرانی توجهم را جلب کرد. یکی از آنها با تلفن همراهش با مادرش در تهران صحبت می کرد.
به مادرش می گفت: « اگر کسی از تو سراغ ما را گرفت بگو از وقتی به ترکیه رفته اند، خبری از آنها نداریم. کارمان تقریباً در حال تمام شدن است وانشاء الله تا دو سه روز دیگر به اروپا می رویم. یادت نرود که به کسی نگویی ما چه کار کرده ایم و به کجا خواهیم رفت. ممکن است برایت دردسر درست شود».
این دو نیز از آن دسته اندک آدم هایی بودند که شاید موفق به رفتن به سرزمین آرزوهای بزرگ خود شده باشند.
{{هر پاسپورت ۸۰ دلار}}
«اسلامی» یکی از کارمندان کنسولگری ایران در استانبول یکی از مهمترین کارهای خود را رسیدگی به مسائل و مشکلات آن دسته از ایرانیانی می داند که در ترکیه و استانبول دچار انواع مشکلات می شوند.
از او می پرسم: یعنی این قدر ایرانی ها دچار مشکل می شوند که برای حل مسائل آنها یک کارمند تمام وقت در کنسولگری کار می کند و در پاسخ می گوید: «تا دلتان بخواهد. یک کارمند که هیچ چند کارمند در حال رسیدگی به این مشکلات هستند.» او می افزاید: تعدادی را لخت می کنند و هر چه پول دارند از جیبشان می زنند، بعضی ها را مورد سوء استفاده اخلاقی قرارمی دهند و برخی پاسپورت و مدارک شناسایی خود راگم می کنند. البته معمولاً این افراد وقتی دچار مشکلات شدید مالی می شوند، پاسپورت خود را تا ۸۰ دلار نیز می فروشند. معمولاً نیز این افراد به وسیله ایرانیان دیگر دچار چنین مشکلاتی می شوند.
اسلامی می گوید: «در حال حاضر مشغول بررسی مشکل یک ایرانی هستیم که چند روز پیش چند ایرانی دیگر پاسپورت و پولهایش را دزدیده اند و خودش را در بیابانهای اطراف شهر رها کرده اند. یک پلیس ترک او را می بیند و برایش یک جفت کفش تهیه می کند و او را به کنسولگری ایران می رساند. الان او نه می تواند وارد ایران شود و نه می تواند اینجا بماند.»
برای این که یک فرد با چنین شرایطی بتواند وارد کشور شود ابتدا باید هویتش شناسایی شود و این فرآیند یکی دو ماه طول می کشد. تازه این درحالی است که در ایران کسی دنبال کارش را بگیرد. وجود یکسری مسائل امنیتی و اطلاعاتی به دلیل حضور نیروهای مسلح مخالف ایران در ترکیه وضعیت چنین افرادی را وخیم تر کرده است.
استیصال، یأس، ناامیدی، بی خوابی، نگرانی و سرگردانی در خیابانهای شهر، حداقل چیزی است که در انتظار این افراد است.
کارمندان کنسولگری ایران در استانبول می گویند: روزانه ۱۰ تا ۱۵ نفر که گرفتار چنین مسائلی شده اند به کنسولگری مراجعه می کنند و ما واقعاً نمی دانیم چه می توانیم برایشان انجام دهیم. بعضی ها هم که متوجه شده اند کنسولگری یکسری تسهیلات را برای افرادی که دچار مشکل شده اند، فراهم می کند، به دروغ اظهارمی کنند که پولهایشان را دزدیده اند.
به گفته اسلامی: «ما می دانیم که بعضی از این افراد دروغ می گویند، اما چه می توانیم بکنیم. چاره ای جز معرفی آنها به بعضی از آژانس های مسافرتی ایران در استانبول نیست. ما از آنها می خواهیم که آنها را مجانی به ایران برسانند و یا اینکه تعهدی می دهند در صورت رسیدن به ایران کمک های مالی و تسهیلات ارائه شده را جبران کنند.»
وقتی از اسلامی می پرسم: ایرانی ها برای چه به ترکیه می آیند؟ با تأسف سری تکان می دهد و می گوید: پیداکردن کار، تجارت، سیاحت و رفتن به کشورهای غربی. معمولاً اکثر آنها هم به نوعی با باندهای قاچاق موادمخدر و انسان رابطه برقرار می کنند و خیلی کم هستند کسانی که طعمه این باندها شوند و به راحتی و با حداقل هزینه خود و خانواده اش را نجات دهد.
سلیمانی یکی دیگر از کارمندان کنسولگری در استانبول که مراوده فرهنگی کنسولگری را هدایت می کند، نیز مسائل به وجود آمده برای ایرانیان را ناشی از نوع نگاه آنها به جامعه ترک می داند. او بیشتر تکیه اش بر مسائل سیاسی ـ اجتماعی است و برای توضیح نظر خود می گوید: ما تا به حال با چشم جناح های داخل ترکیه به ترکیه نگاه کرده ایم. اگرچه ترک ها نیز از فیلتر غرب به ایران نگاه کرده اند و درواقع این دو زاویه نگاه که غیرواقعی است، موجب شده تا دو کشور نتوانند به راحتی شناخت واقعی از هم داشته باشند.
وی معتقد است: قرارداد فروش گاز ایران به ترکیه که در زمان اربکان امضا شد، اگر با کشور ترکیه منعقد می شد و نه با یک حزب و شخص اربکان دچار چنین مشکلی نمی شدیم. جناح های سیاسی ترکیه شناخت درستی از ایران ندارند و ایرانی ها هم همینطور و کشورهایی که نمی خواهند ایران و ترکیه رابطه مناسبی با یکدیگر داشته باشند، از این عدم شناخت حداکثر استفاده را برده اند.
ایران در ترکیه منافع ملی فراوانی دارد. کوچکترین تغییر و تحولی در این کشور در امنیت ملی ایران تأثیر مستقیم دارد و حفظ تمامیت ارضی این کشور اصلی است که ایران خواستار آن است.
قرابت، نزدیکی و تأثیر فرهنگی دو کشور شرایطی را ایجاد کرده که آنها را نیازمند یکدیگر کرده است، اما تاکنون از این نیاز و توانایی های بالقوه استفاده لازم برده نشده است.
نزدیک به ۳۰ هزار ایرانی با ۱۷۰۰ شرکت بزرگ و کوچک درجه یک و دو در ترکیه فعالیت می کنند.
دوهزار دانشجو و ۷۰۰ پزشک ماهر ایرانی که تعدادی از آنها ریاست بیمارستانهای مهم ترکیه و استانبول را دارند، نشان از عمق حضور جامعه ایران در ترکیه دارد.
{{ترکهای بدبین و ایرانی های خلافکار}}!
اما چرا بسیاری از ایرانیها حتی پس از بارها مسافرت به ترکیه وقتی از پلیس و روابط ترکها و برخورد ترکها با خودشان صحبت می کنند، خاطره های تلخی را بازگو می کنند.
«محمدعلی» نفر دوم کنسولگری در این باره می گوید: «واقعیت این است که بالاترین رقم زندانیان خارجی در این کشور را ایرانیان با حدود ۷۰۰ نفر تشکیل می دهندو پس از آنها افغانی ها با ۱۵۰ نفر در رده دوم قراردارند.
بزرگترین شبکه های قاچاق موادمخدر که این اجناس را از ترکیه به اروپا می رسانند در اختیار ایرانی ها هستند و تعداد زیادی از آنها نیز در باندهای قاچاق انسان فعالیت دارند. همه این عوامل به خودی خود شرایطی را فراهم کرده تا ترک ها به ویژه پلیس این کشور و بعضی از مردم در یکسری از مناطق خاص که رفت و آمد ایرانی ها بیشتر است، تصور درستی نسبت به ایران و ایرانی نداشته باشند.
واقعیت این است که برخی از اینها به ترکیه و استانبول به عنوان یک محل خوشگذرانی نگاه می کنند و دیگر مسائل برای آنها در درجه چندم اهمیت دارد. فرهنگ، مراکز دیدنی، آثار باستانی، ارتباطات گسترده، وضعیت اقتصادی، پیشرفت های سیاسی و مطبوعاتی معمولاً به ندرت توجه ایرانیان را به خود جلب می کند.»
محمدعلی همچنین می گوید: ایرانی ها عمدتاً در محل هایی اقامت می کنند که از پست ترین مراکز و مکانهای شهر استانبول و به قول خودمان مرکز خلافکاری است. علاوه بر این، بیگانه ستیزی ترکها را نیز باید یکی دیگر از عوامل دانست.
سالانه حدود ۴۰۰ هزارایرانی از طریق مرزهای هوایی و زمینی وارد ترکیه می شوند که هر کدام از آنها اگر ۱۰۰۰ دلار در این کشور هزینه کند، رقمی برابر با ۴۰۰ میلیون دلار می شود. ضمن این که باید میزان تردد ایرانی ها از این کشور برای مسافرت به سوریه و کشورهای اروپایی و همچنین هزینه های انجام شده توسط آنها را نیز در نظر گرفت. تمام این مسائل موجب شده تا ترکها خیلی از نظر روانی به ایرانیها نظر مثبتی نداشته باشند.
فعالیت های سیاسی گروههای مخالف ایران و تبلیغات گسترده غرب بر ضد ایران یکی دیگر از عوامل این بدبینی است.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن