گزارش از بغداد ، امنیت در اشغال

{{{ {{ ۱۵ آبان ۱۳۸۲ روزنامه شرق}} }}}

بهمن احمدی‌امویی

امنیت در عراق کنونی بزرگترین مشکل مردم این کشور است. از هرکسی که سوال می‌کنی نخستین معضل خود و خانواده‌اش را نداشتن امنیت بیان می‌کند. این در حالی است که در زمان صدام جامعه عراق چنین مشکلی نداشته و حالا بسیاری از عراقی‌ها به امید بازگشتن امنیت بدون صدام هستند.

بغداد مرکز سیاسی – تجاری و مالی عراق خیابان‌هایی دارد که پس از ساعت ۷ شب به بعد کسی جرأت گام گذاشتن در آن‌ها را ندارد. خیابان‌هایی تاریک و ترسناک. تعداد این خیابان‌ها و محله‌ها در بغداد کم نیست. شاید تنها خیابانی که مردم در آنجا می‌توانند تا پاسی از شب گذشته و تا ساعت ۹ شب با آسودگی رفت‌وآمد کنند، خیابان منصور است. منصور یکی از خیابان‌های بغداد و محله مرفه‌نشینان بوده است، در زمان صدام و هم‌اینک. مغازه‌های شیک، اجناس خارجی و لوکس بغداد را فقط می‌توان در این خیابان دید. مرکز خرید خارجی‌ها و محل استقرار بسیاری از سفارتخانه‌های خارجی و مراکز بین‌المللی در این محله است. با وجود این، هرچه هوا تاریکتر می‌شود، نگرانی از نبود امنیت آدم را وادار می‌کند که مرتب به ساعتش نگاه کند تا مبادا ساعت از ۹ بگذرد و پس از آن ترس و دلهره پیدا کردن یک تاکسی امن و …
این نگرانی برای زنان و دختران بیش از همه است. باب شرقی یکی از محله‌های مهم تجاری واقع درخیابان سعدون در مرکز بغداد خیابان‌هایی دارد که مرتبا به خارجی‌ها توصیه می‌شود وارد آنجا نشوند، به ویژه زنان. وقتی با هزار زحمت راهنمای عراقی‌ام را توجیه کردم که به این محله برویم او پس از این‌که دو نفر از نزدیکانش را با خود همراه کرد، حاضر شد با ما به آنجا برود.

بر روی درودیوار پیام‌هایی نوشته شده که اگر کسی می‌خواهد از کسی انتقام بگیرد، او را بکشد و یا تنبیه کند می‌تواند با چه کسی تماس بگیرد. بعضی‌ها بر روی پیراهن‌هایشان همین مضمون را تبلیغ می‌کنند. هر نوع جنس به غارت رفته از ادارات دولتی و کاخ‌های صدام را می‌توان در این‌جا خرید. لباس‌های ارتشیان آمریکا و هر نوع اسلحه که بخواهید. کلت تمام اتوماتیک ۲۰۰دلار، کلاشنیکف ساخت عراق ۸۰ دلار، تیربار ۱۴۰ دلار و یک قبضه آر.پی.چی با یک گلوله ۱۸۰ دلار. همه این وسایل را هم پس از امتحان کردن می‌توانید بخرید. فروشنده را که به راحتی در باب شرقی پیدا کنی، برای امتحان این اسلحه وارد یک خانه و محوطه باز می‌شوید. در حال حاضر هر خانواده عراقی حداقل یک قبضه اسلحه برای حفظ جان خود و خانواده‌اش نگهداری می‌کند.”فواد محمد “جوان دانشجویی که در دانشگاه بغداد با او صحبت می‌کردم گفت: “آمریکایی‌ها اگر یک سلاح داشته باشی کاری با شما ندارند، بیش از آن را ضبط می‌کنند. یکی برای حفظ امنیت لازم است.” از او می‌پرسم سلاح را برای چه می‌خواهید؟ و پاسخ می‌دهد: “شما اگر در تهران یک دزد به خانه‌تان بیاید چه می‌کنید، ما باید از این اسلحه‌ها داشته باشیم، وضع امنیت خیلی خراب است.” او می‌افزاید، البته ما غیر از یک کلاشنیکف روسی، کلت کمری هم داریم.

همه عراقی‌ها چگونگی استفاده از اسلحه را به خوبی می‌دانند. دختر و پسر و زن و مرد. در زمان صدام دانش‌آموزان مدارس راهنمایی به بالا و تا دانشگاه هفته‌ای سه روز در بعدازظهرها ، باید آموزش نظامی می‌دیدند. همه دانش‌آموزان و دانشجویان عضو افتخاری «جیش‌القدس» بودند. عضو افتخاری که مجبور بود، آن کارت عضویت را داشته باشد. در غیر این صورت از حداقل امکانات درسی نیز محروم می‌شد. “زینب الهادی” دانشجوی ۲۲ساله علوم سیاسی دانشگاه بغداد امنیت زمان صدام را برای دختران و زنان بهتر می‌داند. :” هیچ کس جرأت نمی‌کرد به ما نزدیک شود. همه جا شرطه (پلیس) و نیروهای امنیتی بود، حتی در ساعات پس از نیمه شب، اما حالا باید با برادران و پدران خودمان به خیابان‌ها و دانشگاه برویم.”

دزدی و تجاوز به زنان این روزها در عراق و بغداد بسیار رواج پیدا کرده است و این موجب نگرانی است. اما چه عاملی باعث به وجود آمدن این همه ناامنی در بغداد و عراق شده است؟ با هر عراقی که صحبت می‌کنی می‌گوید صدام یکی دو هفته قبل از سرنگونی حدود ۳۰ هزار زندانی خطرناک را که به جرم تجاوز، جنایت، دزدی و قتل محکوم شده بودند آزاد کرد و حالا آن‌ها پس از آزادی و در شرایط بی‌قانونی حاکم شده پس از سقوط رژیم عراق، باندهای خطرناکی برای خود تشکیل داده‌اند. به ویژه که به راحتی امکان استفاده از سلاح و خریداری کردن آن را نیز دارند. عده‌ای دیگر بر این باورند که آمریکایی‌ها پس از گرفتن هر شهر و پادگان نظامی در عراق، انبارهای اسلحه به ویژه سلاح‌های سبک را به روی مردم عراق باز می‌کردند و به آن‌ها می‌گفتند: «Welcome Alibab» ظاهرا توجیه آمریکایی‌ها در آن زمان این بوده که با مسلح کردن مردم خیلی زودتر و راحت‌تر می‌توانند بر نیروهای وفادار به صدام و بعثی‌ها غلبه کنند.
مردم سال‌ها تحت فشار و ظلم بعثی‌ها بودند و حالا اگر شرایط برای مبارزه با آن‌ها فراهم می‌شد به خوبی از آن استفاده می‌کنند، ضمن این‌که آمریکایی‌ها فکر می‌کردند که در درگیری عراقی‌ها با نیروهای صدام و بعثی‌ها هرچه آمریکایی‌ها کمتر حضور داشته باشند بهتر است، هم هزینه کمتر دارد و هم از حساسیت‌ها می‌کاهد. اما حالا مشخص شده که آن کار ابتدایی آمریکایی‌ها در مسلح کردن مردم یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات آن‌ها بوده است. تقریبا با هر عراقی که صحبت می‌کنید، خشم، نفرت و نارضایتی خود را از آمریکا بدون کمترین واهمه‌ای ابراز می‌کند و از کلماتی چون ظالم و متجاوز برای مخاطب قرار دادن آن‌ها استفاده می‌کنند. اما همین مردم می‌گویند در شرایط فعلی و با از هم پاشیده شدن شیرازه جامعه بهتر است آن‌ها در عراق بمانند، در غیر این صورت ناامنی، جنگ و قتل و تجاوز و دزدی جامعه را به نابودی کامل می‌کشاند و این همان چیزی است که می‌تواند توجیه آمریکایی‌ها را برای ماندن بیش از پیش در عراق قابل قبول کند .

اگر به تئوری توطئه که در خاورمیانه هم ریشه‌های عمیقی دارد مراجعه کنیم، شاید آمریکایی‌ها، با مسلح کردن عمدی مردم و با توجه به شناختی که از جامعه عراق داشتند، هدفی غیر از این نداشته‌اند، حالا مردم نیر، ضمن تنفر و بیزاری از آمریکایی‌ها، هرگز نمی‌خواهند در شرایط فعلی ،آن‌ها ،عراق را ترک کنند. طنز تلخی است. اما یک استاد علوم سیاسی و روزنامه‌نگار «حنا.م» مساله را به گونه‌ای دیگر تحلیل می‌کند:«سرانجام یک حکومت فاشیتی مبتنی بر ایدئولوژی یک حزب، یک قدرت و یک نفر در هر کشوری غیر از این نیست، ما به دوران آلمان پس از جنگ جهانی دوم رسیده‌ایم، ویران و ناامید.»

راهنمای عراقی ما یک روز گفت: “یکی از اقوام‌مان را با دخترش در خیابان به شدت کتک زدند و دختر ۹ساله‌اش را ربودند. حالا او در بیمارستان است و دزدها پیغام داده‌اند برای آزادی دخترش باید ۵۰هزار دلار پول بدهند.” پرسیدم: مگر او این همه پول دارد؟ گفت: “خیلی بیشتر از این‌ها. او در زمانی که مردم بانک‌ها را غارت می‌کردند مقدار بسیار زیادی دلار با خود آورد، خانه‌ای بزرگ خرید و حالا با برادرانش در آن خانه زندگی می‌کنند.”

مصطفی علی‌محمد آهنگری که در «بغداد جدید» زندگی می‌کند هم می‌گوید:”کارگری داشتم که هرازچندگاهی به دلیل بیماری مادر و پدرش ۱۰هزار دینار و یا ۱۵ هزار دینار به او کمک می‌کردم، یک روز پس از سقوط صدام رفت و مدت‌ها هم از او خبری نبود. چند وقت پیدایش شد با چندهزار دلار اسکناس. آن‌ها را به من داد و گفت به خاطر کمک‌هایی که به پدر و مادرم کرده‌اید، این‌ها برای تو، من نگرفتم. گفتم این‌ها حرام است، حالا آن پسر هر روز یک نفر را می‌کشد به زندان می‌رود پول خونش را می‌دهد و آزاد می‌شود.”

از مرکز بغداد به فاصله ۱۵ دقیقه به طرف شرق شهر دو میلیونی شیعه‌نشین «مدینه‌الصدر» قرار دارد. به قول مردم آنجا، پیش از این نیروهای صدام از این شهر ترس داشتند و حالا آمریکایی‌ها. مبادی ورودی و خروجی در اختیار نیروهای نظامی آمریکایی است. در شهر هرکس برای خود قانونی دارد. هر محله و هر خیابان با محله و خیابان دیگر متفاوت است. مدارس و به ویژه مدارس دخترانه نگهبان مسلحی دارند که از طرف وزارت تربیت مامور آنجا هستند. هیچکس بدون اجازه آن نگهبان مسلح نمی‌تواند وارد و یا خارج شود.

مدیر یکی از این مدارس دخترانه به من گفت:” قبلا هم از امنیت زیادی برخوردار نبودیم. همه معلمان زن با ترس رفت و آمد می‌کنند. چند وقت پیش نگهبان قبلی به جرم دزدی اموال مدرسه دستگیر شد و حالا آزاد شده است. او پیام‌های تهدیدآمیز برای من و دیگر معلمان فرستاد، و حالا ما مجبوریم با خودروهای بسیار مطمئن رفت‌وآمد کنیم.” آن روز او از پدر یکی از دختران دانش‌آموز خواست قبل از این‌که دختر خود را ببرد، مدیر مدرسه، من و همکارانمان را به بغداد برساند، چرا که نگهبان به او خبر داده بود، چند نفر در خیابان منتظر خارج شدن خبرنگاران خارجی و معلم هستند. مسلح و خطرناک.

خیابان مریدی یکی از شلوغ‌ترین و ناامن‌ترین خیابان‌های «مدینه‌الصدر» است. “عمر” یکی از اهالی این شهر به من گفت:«خود ما جرأت نمی‌کنیم به این خیابان برویم.»

اما ما رفتیم با یک راهنمای عراقی که در بین راه تعدادشان به چهار و پنج نفر رسید. هر وسیله‌ای که بخواهید می‌توانید آنجا تهیه کنید. جعل پاسپورت و شناسنامه به قیمت یک دلار یا دو هزار دینار عراقی، انواع کمدها و میزها و صندلی‌های ادارات و وزارتخانه‌هایی که پس از سقوط رژیم صدام غارت شدند. فروشنده‌ای تعداد زیادی انواع و اقسام کامپیوتر، ماشین‌حساب‌های اداری و دستگاه‌های ویژه گرفتن نوار قلب در جلوی خود گذاشته بود. وقتی دستگاه‌های مخصوص گرفتن نوار قلب را به او نشان دادم و قیمتش را پرسیدم، گفت:« نمی‌دانم این‌ها به درد چه کاری می‌خورند، اما اگر می‌خواهی ببر.» جلوتر چند نفر در حال فروش اسلحه بودند. چند متر مانده که به آن‌ها برسیم. یکی از آن‌ها با سری تراشیده و دشداشه (لباس مخصوص عرب‌ها) سفید و بلندی که با یک دست آن را تا بالای زانویش جمع کرده بود کلتی را به سوی ما نشانه گرفت.

وقتی خواستم از این حالتش عکس بگیرم، جلوی چشم‌هایش را با یک دستش گرفت و سه گلوله شلیک کرد. در آخرین لحظه زاویه اسلحه را زیاد کرد و گلوله‌ها از بالای سرمان رد شدند. مردی اسبی را به گاری‌ای بسته بود و کپسول‌های ۲۵ کیلویی گاز را از میان آن شلوغی می‌برد. بر روی سینه سمت چپ اسب، مهر ویژه عدی پسر صدام زده شده بود. اسبی بود اصیل که بعضی‌ها می‌گفتند حدود ۲۰۰هزار دلار قیمت دارد و حالا آن مرد برای بستن به گاری از آن استفاده می‌کرد. از او پرسیدم:«این اسب را از کجا خریده‌اید؟»، گفت نمی‌دانم. یک نفر به قیمت ۱۰۰هزار دینار آن را فروخت، یعنی ۵۰دلار.

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن