{{آیا بازار آنچنان که احمد اشرف می گوید یک نهاد مدنی نیست و توسط دولت بنا نهاده شده و کمکی به توسعه دموکراسی نخواهد کرد ، یا متشکل از گروه های مختلف صنفی است که برای کسب منافع خود با دولت و نهاد قدرت تعامل دارند ودر نتیجه بخشی از نهادهای مدنی هستند و یا آنکه با پیوند به قدرت ، در فردای پیروزی انقلاب ۵۷ ، تبدیل به یک نهاد شبه دولتی شده است ؟ بعضی ها می گویند آنها در تمام ۳۰ سال گذشته همواره بخشی از آزادی نسبی صنفی و اجتماعی خود را به دولت و قدرت فروخته اند و در مقابل ، صدها امتیاز گرفته اند . امتیازهایی که به ضرر مصرف کننده بوده است .}}
برخی از بازاری ها هم بر این باورند که دیگر بازار با آن یکپارچگی و انسجام و استقلاش وجود ندارد و خرده بازری های پیش از انقلاب که خود را به قدرت رساندند و از امکانات آن فقط برای خود نه نهاد بازار استفاده کردند ، اینک سمبل بازار شده اند .
روند امتیاز هایی که بازاریان از قدرت نوپای ایران اسلامی گرفتند از همان روزهای اول تشکیل شورای انقلاب شروع شد و تا مجلس ششم هم ادامه پیدا کرد . مجلسی که نمایندگانش خود را بهترین مجلس پس از انقلاب می دانند . بازاریان پیوند خورده با قدرت در این مجلس قانون نظام صنفی را توانستند به نفع خود تغییر دهند .
هاله ای از ابهام همواره از بازاریان ایران پدیده ای ساخته ، که در این فضای پر ابهام هر چیزی در باره آنها می توان گفت . این ابهام از همان ششم بهمن سال ۵۷ که سید علی نقی سید خاموشی پیشنهاد تصرف اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران را داد ، روز به روز افزایش یافت و پر و بال زیادی هم به آن داده شد .
این روزها حول بازاریان بنیانگذار هیات های مذهبی که جمعیت موتلفه از دل آن بیرون آمد و بعدها با قدرت گره خوردند ، هاله ای از افسانه قدرت سیاسی و اقتصادی وجود دارد که نه می توان آنها را رد کرد و نه تائید .
خاموشی در گفتگو با من می گوید : “هدف ما این بود که با گرفتن اتاق بازرگانی پایگاهی برای کمک به وزارتخانه ها و وزرای دولت انقلابی ایجاد کنیم و از انجا بانکها ، وزارت بازرگانی و وزارت اقتصاد را هدایت کنیم .” اینگونه بود که آقایان عالی نسب ، کرد احمدی ، هاشتر خوانی ، میر محمد صادقی ، عسگراولادی ، پورشهامی پسر دایی خاموشی ، با هدایت ورهبری علی نقی خاموشی و با حکمی که به تاتید مرحوم بهشتی ، مرحوم مطهری و موسوی اردبیلی رسیده بود و امام هم از پاریس آن را تائید کرده بود ، ستاد کمک رسانی به انقلابیون را در اتاق بازرگانی مستقر کردند . آنها از همان زمان همه را وام دار خود کردند . روزهای خوشه چینی در راه بود . بنکدار پور، دبیر کل آن زمان اتاق به گرمی از خاموشی و همراهانش استقبال کرد . می خواست کسی او را از آن وضعیت نجات دهد و خدا خاموشی را برای نجات او فرستاد . خاموشی دو بار دیگر هم توانست او را از زندان انقلابیون برهاند و جانش را نجات دهد .
{{چالش در بازار}}
ساعت ۹ صبح هر روز تیمچهداران، حجرهایها، دلالهای کوچک و بزرگ بازار از در شمالی مسجد بازار تهران وارد میشوند و به سرعت از صحن آن رد میشوند و از در شرقی بیرون میروند، با ظرفهای غذای ظهرشان. خیابانهای شیخرضا، شیخعلی، آهنگران، چهار سوق بزرگ، گونیفروشها، مسگرها، بازار خیاطها، پله نوروزخان… محلهایی هستند که هر صبح آنها را میطلبد و بعدازظهرها آن جا را ترک میکنند.
د ر صحن مسجد، مراسم سخنرانی برپا است. چند سه پایه که چراغ روشنایی آنها با کپسولهای کوچک گاز روشن شدهاند به فاصله یکی دو متر از هم، نشانههایی هستند برای اعلام برگزاری سخنرانی، یکی دو اعلامیه هم به این سه پایه آویزان شدهاند. حدود ۴۰، ۵۰ نفری از ریشسفیدان و بزرگان بازار برای شنیدن سخنان سخنران گرد آمدهاند. اینها شنوندگان دائمی چنین مراسمی هستند، معمولا تعدادشان هم ثابت است. همان ۴۰، ۵۰ نفر. بعضیها با عصا به همراه یکی دو نفر وارد میشوند. جوانترین آنها حدود ۴۰ سالی دارد. همه دور تا دور نشسته و به دیوار تکیه زدهاند. تازهواردها پس از نشستن با سر به همه آنهایی که نشستهاند سلام میدهند و ادای احترام میکنند. در مقابل پاسخ میشنوند. با همان نیمخیز شدن و تکان دادن سرولب. چشمها را دورتا دور میچرخانند. همه همدیگر را میشناسند. همان جوانهای دیروز. کسی دیگر به آنها اضافه نشده است. جوانترها یا به نقاط دیگری از بازار بزرگ تهران رفتهاند و یا راه دیگری را برخلاف پدرانشان در پیش گرفتهاند.
{{
بازار قدرت یکپارچه نیست}}
به نظر میرسد بازار سنتی ایران با همه سازوکار و ساختارش و علیرغم پیوندی که در سالهای پس از انقلاب با برخی از منابع قدرت داشته است، دیگر جوابگوی نیازهای جامعه ایران امروز نیست. آنچه امروز بازار ایران با آن مواجه است، بخشی است که در اثر پیوند با برخی منابع قدرت ضمن حفظ مناسبات خود توانسته، نبض بازار را نیز در اختیار داشته باشد. پس از انقلاب و با مصادره بسیاری از واحدهای تولیدی و صنتی بخش واقعی اقتصاد و بخش خصوصی کشور به محاق رفتند و تنها چیزی که دست نخورده باقی ماند و بعدها در طول دوران جنگ نیز گسترش و عمق بیشتری در اجتماع، سیاست و اقتصاد ایران به دست آورد، بخش بازرگانی، تجارت بود و آن بخش همچنان میخواهد حرف اول را بزند. اما اینک نسل جدیدی از بازاریان رشد کردهاند، که حاضر به تمکین مناسبات قدیم نیستند، اگرچه بسیاری از آنها فرزندان همان بازاریان قدیمی با سنتهای قدیم هستند. برخی دیگر، خاستگاه متفاوتی از بازاریان قدیمی وگرایشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متفاوتی دارند.
{{تکنوکراتها هم نتوانستند}}
کرباسچی، شهردار قدرتمند تهران که بسیاری هنوز وقتی در بزرگراهها و خیابانهای تهران اتومبیل میرانند، به یاد او میافتند، نخستین کسی بود که به خود جرات داد، در طرح ۳۴ساله جامع و تفصیلی تهران، نظری به وضعیت بازار تهران بیندازد و اقداماتی را برای انتقال محل فیزیکی آن انجام دهد. وی از پشتوانه مذهبی- آنچه که شهرداران پیش از انقلاب برای مقابله با بازاریان سنتی بیبهره بودند- و همچنین حمایتهای رییسجمهوری دوران سازندگی، اکبر هاشمیرفسنجانی، برخوردار بود.
کرباسچی در پرتو آن حمایتها توانست، در اندیشه نوسازی فیزیکی بازار بیفتد. او بخشی از مراکز و امکانات فیزیکی بازار تهران را از بدنه اصلی آن جدا کرد و در مناطق دیگر شهر پراکند و مراکز مدرن را پایهگذاری کرد. اگرچه او نتوانست طرحهایی را که برای نوسازی و بازسازی بازار تهران و ایجاد تغییرات و تحول در آن داشت، به پایان برساند، اما دیگر نیروهای اجتماعی- فرهنگی برآمده از جامعه جوان ایران، کار ناتمام او را پی گرفتند. اینک بافت سنتی بازار تهران، به عنوان مرکز تجاری کشور که قسمت اعظم عمل اقتصاد رسمی و غیر رسمی در ایران را برای سالیان در دست داشته است، در حال تحول است. از سالهای دهه ۴۰ که طرحهای جامع و تفصیلی برای تهران تهیه شد، بازسازی بازار تهران یکی از اولویتهایی بود که از آن زمان تاکنون مورد توجه همه شهرداران و حتی مسوولان رده بالای مملکتی، قرار گرفته است. اما همواره بازاریان به دلیل این که هرگونه اصلاحاتی- حتی در زمینه ساختمان و بنای بازار- که میتواند امکان نفوذ غریبهها را به حیطه کار آنها فراهم کند- مخالفت میکردند. در آن سالها، آنها چون پیوند مستحکمی با یکدیگر و روحانیت مذهبی داشتند ، توانستند با موفقیت تمام ، مانع هرگونه تغییر فیزیکی در بازار شوند. پس از انقلاب و در دوران جنگ به رغم کنترل دولت بر اقتصاد، بازاریان توانستند حیطه نفوذ خود را بر مراکز تصمیمگیری بسط دهند. در سالهای موسوم به سازندگی و با تقویت و شکلگیری گروههایی از بازاریان و صنعتگران که از توانمندیهای قابل ملاحظهای نیز برخوردار بودند، عرصه بر بازار ایران تنگ شد. اما سمبه قدرت تکنوکراتها آنقدر پر زور نبود که بتواند تغییراتی اساسی را در بازار به انجام رساند. اگرچه خود بازاریان هم با استفاده از گره خوردن با قدرت تلاش کردند راه های جدید اقتصادی و مالی را محک بزنند . وارد بانکداری شدند و گوشه ای از تجارت خانه های خود را به محلی برای خرید سهام شرکت های دولتی تبدیل کردند انگلیسی صحبت می کنند و با سرمایه داری جهانی در اروپا و آسیای شرقی خود را گره زدند . دفاتری در کشورهای عربی ، اروپایی و آسیایی گشودند و حتی در آمریکا هم سهام و ملک و کارحانه خریدند و فرزندانشان را برای تحصیل به اروزپا و آمریکا و کانادا می فرستند . این بازار دیگر بازار سابق نیست .
هر چه بود ترک در ساختار بازار ایجاد شد و هر روز بر ابعاد این شکاف افزوده می شد . حالا دیگر می توان بدون رفتن به بازار سنتی تهران و با پرهیز از روبرو شدن با ساختار و ارتباطات پیچیده و غیر قابل شناخت آنها ، درآمدهایی کسب کرد که هرگز بازاریان سنتی هم خواب آنها را نمی دیدند . حضور و گسترش سرمایه داری دولتی و شبه دولتی و سرمایه داری برآمده از مستغلات ایران آنچنان منابع جدید مالی را بوجود آورده که برخی ها در صحنه سیاسی به این فکر افتادند ، دیگر به بازاریان سنتی نیازی نیست و آنها و عقبه های سیاسی و لابی هایشان را به حاشیه راندند . همچنان که ترقی عضو بلند پایه موتلفه نیز در گفتگو با من بر این باور است که دیگر موتلفه آن جمعیت بازاری سابق نیست و جز آقای رخ صفت دیگر هیچ بازاریی در میان آنها وجود ندارد ، ساختار قدرت و سیاست در ایران هم تغییر کرده است .
بازار در مقابل آن همه کمک و امتیازهایی که به دولتی ها داده همچنان تشنه رانت است . اما دولت تا کجا با آنها کنار خواهد آمد و ایا ماه عسل ۳۰ ساله دولت و نهاد بازار رو به پایان است ؟آیا انچانکه احمد اشرف می نویسد : دولت بازار و اصناف را ایجاد کرده تا راحت تر مالیات بگیرد ،با کمک آنها بر کنترل قیمت ها نظارت کند و آنها را بازیچه ای برای اغراض سیاسی خود کند ؟
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن