به محمد گفتم:” حالا پس از این همه مدت که موهایت را رنگ کردهای تفاوتی در نوع نگاه ژاپنیها به خودت احساس کردهای یا خیر؟” و او با افسوس گفت: ” فایده ندارد در همان نگاه اول میفهمند غربی نیستم و رفتارشان کاملا با من متفاوت با غربیهاست. اگر هم نفهمیدند، همین که میگویم ایرانی هستم راه خود را کج میکنند.»
غذاهای غربی با همان لذت و علاقهای مورد استقبال قرار میگیرند که غذاهای متنوع و مینیاتوری ژاپنی. رستورانها تمام غذاهایی را که سرو میکنند به همراه مخالفاتشان، با موم و بسیار طبیعی ساختهاند و در مقابل ویترین، به رهگذران نشان میدهند. حتی نمونههای بستنی و انواع نوشیدنی و سوپ را به همان شکلی که واقعا دارند با موم ساختهاند تا انتخاب را برای مشتری سادهتر کنند. خانهها و آپارتمانهای ژاپنی هم ترکیبی از معماری غرب و شرق است. من در طبقه ۲۵ ساختمانی در یوکوهاما به خانه دوستی ایرانی رفتم. کف اتاق با تاتامی یا همان تشک ژاپنی پوشیده شده بود. قبل از ورود به خانه باید کفشها را از پا درآورد و دمپایی پوشید. قبل از ورود به اتاق تاتامی هم باید دمپایی را درآورد. تختخواب در خانهها و آپارتمانهای بسیار کوچک و نقلی ژاپن کمتر دیده میشود. هر شب تشک نرم و پنبهایی به نام «فوتون» را برای خواب پهن میکنند و فردا صبح زود قبل از این که خانه را ترک کنند، اگر هوا آفتابی باشد، تشکها را روی بند و یا روی نرده بالکن پهن میکنند تا آفتاب بخورد و رطوبت همیشگی ژاپن، خرابشان نکند. دیوارهای بین اتاق ها هم معمولا چوبی و کشویی است که با برداشتن آنها تمام خانه تبدیل به یک سالن بزرگ میشود.
اگر نفع شخصی و فردگرایی دو عامل از عوامل رسیدن به لیبرالیسم باشند، ژاپنیها نیز از این دو گذشتهاند و به لیبرالیسم رسیدهاند. با این تفاوت که فرد در جامعه ژاپنی خیلی نمود ندارد. همه به جمع، گروه، شرکت و کارخانهای که در آن کار میکنند، تعلق دارند و معنی پیدا میکنند . به همین دلیل بسیاری از کسانی که در خیابانهای توکیو و دیگر شهرهای ژاپن شب را به روز میآورند و به قول خودشان در هتل کپسول زندگی میکنند، کسانی هستند که کار خود را از دست دادهاند و دیگر به خانه برنگشتهاند. تعداد این افراد در سالهای اخیر که رکود اقتصادی در این کشور بوده روزبهروز زیادتر شدهاند. در این هتلهای کپسول مانند، که ارتفاعی در حدود یک متر دارد فرد شب را تا صبح طی میکند.
یک دانشجوی دکترا در دانشگاه زبانهای خارجی توکیو، به من گفت: “یک زن ژاپنی که حدود ۱۲ سال در آمریکا زندگی کرده و به فرهنگ غربی خو کرده بود، در هنگام دفاع از تز دکترای خود مرتب از کلمه «من» استفاده میکرد و میگفت «من این کار را کردهام» یا «من این نتیجه را گرفتهام» و یا «به نظر من». از همان ابتدا معلوم بود که این واژه برای استادانی که در حال گوش دادن به سخنان او بودند، خیلی دلچسب و خوشایند نبود. پس از پایان سخنرانیاش هم انتقادات بسیاری به او وارد کردند. علیرغم این که کار و تحقیق بسیار خوبی ارایه داده بود به گفته آن دانشجو همه اینها ناشی از آن بود که او خود را از جمع جدا کرده بود.
{{{ {{آنها فقط به خودشان فکر میکنند}} }}}
«دو مکان همواره برای ژاپنیها دارای بیشترین اهمیت بوده است.»
این جملهای بود که بارها قبل از رفتن به ژاپن و همینطور در مدتی که در آنجا بودم شنیدم. برای همین هم برایم خیلی مهم بود که بدانم ژاپنیها در این محل به چه فکر میکنند و چگونه میاندیشند.
استاد دانشگاهی که در توکیو چند روزی با او هم صحبت بودم، وقتی میخواست در این باره برایم حرف بزند، به مقایسه جامعه ژاپن و آمریکا پرداخت: «فرق جامعه ژاپن با آمریکا در این است که در ژاپن یک فرد در صورتی دارای ارزش و شخصیت است که در جمع و یا در یک گروه حضور داشته باشد. در نتیجه فرد برای افزایش اعتبار و شخصیت خود، به گونهای تلاش میکند تا تمام مجموعه را به پیش ببرد. اما در آمریکا اینطور نیست.»
از او پرسیدم: «چرا شما همه چیز را با آمریکا مقایسه میکنید؟» با خنده گفت: «ژاپنیها به آمریکا علاقه زیادی دارند و یکی از اولین کشورهایی است که به آنجا مسافرت میکنند به گونهای که گویا یک چیز جدید را کشف کردهاند.» او با هیجان ادامه داد: «هاوایی یکی از معروفترین جاهایی است که ژاپنیها به آنجا میروند. در ضمن خیلی هم به ژاپن نزدیک است.»
ژاپن با گذر از سنت به مدرنیته و لیبرالسیم رسیده است. اما به نظر میرسد که در زمینه فردگرایی هنوز با مسایل مهمی روبه رو است. در واقع در عین گرایش به فردیت افراد در یک گروه و جمع احساس هویت میکنند.
آنها از اینکه برای کارخانه تویوتا، شرکت سونی و … کار میکنند، احساس رضایت میکنند. اگر رشد درآمد یا سود خالص شرکتی که در آن کار میکنند، در مقایسه با سال گذشته بالاتر باشد، احساس رضایتمندیشان دو چندان میشود. اما اگر هیچ رشدی نداشته باشند و یا احساس کنند رقبایشان آنها را پشت سر گذاشتهاند، در خود فرو میروند، ناراحت میشوند، کمتر حرف میزنند، سرعت کار کردن خود را افزایش میدهند و دست آخر هم دست به خودکشی میزنند. در سالهای اخیر به طور متوسط سالانه ۳۰ هزار نفر بر اثر مسایل ناشی از افسردگیهای کاری خودکشی کردهاند.
«هیشیرو» کارگر یکی از شرکتهای وابسته به گروه سونی که در خیابان «گینزا» توکیو با او اشنا شدم با دادن اطلاعاتی، ابعاد جدیدتری از زندگی ژاپنیها را برایم روشن کرد:«من خودم چند نفر را میشناسم که با تعطیلی شرکتی که در آن کار میکردند، دیگر به خانه نرفتند.» از او پرسیدم چرا؟ و هیشیرو بدون کوچکترین تاملی و در حالی که به نظر میرسید جواب سوالم را از قبل میداند گفت: «چون کارش را از دست داده بود و از همه مهمتر شرکتی که به آن تعلق داشت، دیگر وجود نداشت. در این صورت چطور میتوان به راحتی به خانه رفت.»
به خود گفتم پس به همین دلیل است که در سالهای اخیر هیچ خبری مبنی بر اعتصاب کارکنان شرکتهای ژاپنی در هیچ کجا نخواندهام. چرا که هدف در ژاپن ارتقای رتبه شرکت است. رتبه شرکت که بالا برود، رتبه، درآمد و رضایتمندی فرد هم افزایش مییابد .پس هدف باید حفظ شرکت باشد.
در دانشگاه صنعتی توکیو هم استادان دانشگاه دلایل متعددی را برای این موضوع مطرح کردند:«ژاپنیها هنوز نمیدانند چه کسی هستند و خودشان را هم نمیشناسند. آنها برای اینکه خودشان را بشناسند باید به اطرافیان خود و به تاریخ رجوع کنند. ژاپنیها برای مدت ۳۰۰ سال مداوم با هیچ خارجیای ارتباط نداشتهاند، نه تنها با خارجیها بلکه هر منطقه با منطقه دیگر هم هیچ رابطهای نداشته است.»
ژاپن پیش از پا گذاشتن به دنیای مدرن به ۳۰ منطقه مجزا از هم تقسیم شده بود و هر فرد برای بیرون رفتن از منطقهای که در آن زندگی میکرد نیاز به پاسپورت داشت. کشاورز حق تغییر شغل خود را نداشت و هرکس باید شغل خانوادگی و پدری خود را دنبال میکرد. بر همین اساس رابطه اجتماعی آنها به شدت محدود بود و این احساس همچنان هم وجود دارد.
شاید از همین رو باشد که سالانه حدود دو میلیون ژاپنی برای مسافرت و جهانگردی از کشور خود خارج میشوند و نزدیک به چهار میلیون نفر نیز به این کشور سفر میکنند. وقتی آمارهای جهانگردان ورودی و خروجی ژاپن با دیگر کشورهای صنعتی و پیشرفته مقایسه میشود به عمق تنهایی و محافظهکاری و نداشتن رابطه با دنیای خارجی ژاپنیهایی میبریم. خودشان هم به این مساله اعتراف دارند. برای همین هم هست که در سالهای اخیر گرایشات فردگرایانه در میان آنها افزایش یافته است. علاقه به مسافرت خارجی روبهروز در میان ژاپنیها گسترش پیدا میکند.
قراردادهای خوبی که بازیکنان بیسبال ژاپن با تیمهای آمریکایی امضا کردهاند و انعکاس اخبار موفقیتهای فردی آن بازیکنان در رسانههای ژاپن، توجه به کارهای انفرادی و فردگرایانه را در جامعه افزایش داده است. همان استاد دانشگاه توضیح میهد: «این بازیکنان هرگز در ژاپن موفق به جلب توجه مردم نشده بودند. آنها در تیمهایشان حل شده بودند و موفقیتها و تواناییهای فردیشان تحت لوای موفقیتها و شکستهای تیمها نادیده گرفته میشد. اما با رفتن به آمریکا و انعقاد قراردادهای باارزش ، این موضوع را که فرد هم میتواند مهم باشد در جامعه ژاپن تقویت کردهاند. همین طور رفتن بازیکنان فوتبال این کشور به اروپا.»
از سوی دیگر آمارها نشان میدهد که حدود دوسوم از راه یافتگان به دانشگاهها در سالهای اخیر، درس را رها میکنند. در واقع ارزش تحصیل به موازات کاهش اعتبار فعالیتهای جمعی کمرنگ شده است.
اما در مقایسه در سالهای اخیر نیز گرایش جوانان به ادامه تحصیل در اروپا و به ویژه آمریکا رشد چشمگیری داشته است. اغلب زنان ژاپنی دوست دارند با مردان خارجی ازدواج کنند، زبان انگلیسی یاد بگیرند و با خارجیها رفت و آمد داشته باشند. جراحی چشم و گونه و رنگ کردن موها و پوشیدن شیکترین لباسهای مدروز غرب، از جمله نشانههای علاقهمندی به غرب تلقی میشود.
همه این عوامل موجب شده تا نگاه سنتی ژاپنیها نیز تغییر کند.
همان استاد دانشگاه به خوبی به یاد میآورد که چند ماه پیش یک خانم ژاپنی که پس از ۱۵ سال زندگی و تحصیل در آمریکا تز دکترای خود را در دانشگاه صنعتی توکیو ارایه داده بود، با وجود ارزشهای فراوانی که در تزش وجود داشت، نتوانست نمره خوبی از استادان ژاپنی بگیرد.
وقتی از او دلیلش را پرسیدم، گفت: او در تمام طول سخنرانیاش مرتب میگفت: «من این کار را کردم، به این نتیجه رسیدم و به نظر من باید چنین کرد. این واژه ]من[ برای ژاپنیها آن هم برای استادان دانشگاه که هیچ کس به ارزش و اعتبار آنها نمیرسد، خوشایند نیست. به همین دلیل هم علیرغم اینکه او به خوبی از تز خود دفاع کرد، نمره خوبی دریافت نکرد. از همان اول هم مشخص بود، آن زن که به شیوه فرهنگ آمریکایی و فردگرایی خو کرده و خیلی سعی در مطرح کردن خود دارد، نمیتواند جواب مثبتی از جامعه ژاپنی دریافت کند.”
ژاپنیها در مورد مسایل جامعهشان زیاد فکر نمیکنند و بیشتر دنبال این هستند که چطور درآمد بیشتری به دست آورند. در واقع فقط به خودشان فکر میکنند.
{{{ {{تراژدی ایرانیها در ژاپن}} }}}
حسین ۳۶ ساله اهل نظامآباد تهران و برای ۱۳ سال ساکن ژاپن است . فعلا در یوکوهاما زندگی میکند. میگوید: «اگرچه غیرقانونی در اینجا زندگی میکنم، ولی تا به حال مشکل خاصی برایم پیش نیامده است. در ژاپن اگر خلاف نکنی، تا آخر عمر هم میتوانی غیرقانونی و بدون اینکه اجازه اقامت داشته باشید، زندگی کنید.»
از حسین پرسیدم: “در این ۱۳ سال دلت برای خانوادهات تنگ نشده است؟” با خنده تلخی گفت:” چرا. البته یک بار از طریق یکی از دوستان که اقامت رسمی و قانونی دارد، پدرم را دعوت کردم و او برای دو هفته به اینجا آمد.»
دو، سه ساعت بعد، حسین شروع به پرسش درباره ایران کرد: «اوضاع چه طور است؟ برادرم میگوید که اگر برگردم بهتر است. اما من نمیدانم چه کنم؟ آنهایی که جدیدا از ایران آمدهاند میگویند شرایط خیلی با گذشته تفاوت کرده، آیا اینطور است؟»
چهار روز از سفر به ژاپن را با ایرانیان مقیم توکیو و یوکوهاما گذراندم. در این مدت دوستان جدیدی پیدا کردم. رضا یکی از آنهاست. او پس از ازدواج با یک دختر ژاپنی اجازه اقامت رسمی را در این کشور به دست آورده است. آخرین باری که به ایران آمد، پنج سال پیش بود، یعنی سال ۱۳۷۸: «راستش را بخواهی فکر میکنم که دیگر نمیتوانم با شرایط ایران زندگی کنم. البته اینجا هم زیاد راضی نیستم و مشکلات زیادی دارم. در ایران آدم احترام لازم را ندارد. انگار همه از هم طلبکارند. من مشکل سیاسی نداشته و ندارم. اصولا کاری هم با سیاست ندارم. اینجا هم یک کشور کارگری است. اما در ایران از همان لحظهای که وارد فرودگاه میشوی، برخوردهای ناخوشایند شروع میشود تا موقعی که دوباره سوار هواپیما میشوی و برمیگردی»
اکثر ایرانیهایی که اینجا هستند، وضعیت مالی مناسبی برای خودشان در ایران فراهم کردهاند، اما نمیدانم چرا حاضر نیستند به ایران بازگردند. او اسم کوچک خیلیها را پشت سر هم ردیف میکند که از نزدیک همه آنها را میشناسد: «هر کدامشان دو، سه مغازه، خانه و ماشین در تهران دارند. اما به نظر میرسد آلوده ژاپن شدهاند. تا پلیس آنها را به جرم غیرقانونی بودن دستگیر نکند، حاضر به ترک اینجا نمیشوند.»
از رضا می خواهم که بیشتر از خودش برایم تعریف کند:«من تا حدودی از وضعیت خوبی برخوردارم. بیشتر سعی میکنم از وطنیها (منظورش ایرانیهاست) فاصله بگیرم. دوستی و رفتوآمد با آنها برای آدم دردسر درست میکند». رضا با افسوس تاکید میکند:«با این همه فایده ندارد. نمیتوان ایرانی بودن خود را در ژاپن مخفی کرد. بیشتر به دلیل شکل ظاهری و قیافهای که ما ایرانیها داریم.» رضا چند سالی است که موهایش را رنگ میکند: «تفاوت ما ایرانیها با خیلی از خارجیها که در ژاپن زندگی خوبی دارند، در همین رنگ موهای سر ما است. به همین خاطر من موهایم را رنگ کردم تا شاید نوع نگاهها به من عوض شود.»
پرسیدم: «آیا پس از رنگ کردن موهایت برخوردشان با تو تغییر کرد؟» که با ناراحتی جواب داد: «لعنتیها خیلی زود میفهمند که اروپایی و آمریکایی نیستی.»
حسین که حالا موهای سرش کاملا ریخته و دوستانش به شوخی به او میگویند به جای موهایش پول سبز شده، با اینکه مشکل خاصی ندارد، اما میگوید: «با هر کس که آشنا میشوم اول از من میپرسد کجایی هستی که میگویم «پرشین»، اما پس از مدتی که میفهمد پرشین، اسم دیگر ایران است در ارتباطش با من احتیاط بیشتری به خرج میدهد.»
واقعا چه مسایلی پیش آمده که ایرانیها چنین وضعیتی در ژاپن پیدا کردهاند. یکی از سادهترین کارها در عین حا ل پردرآمدترین آن، فروش انواع مواد مخدر در ژاپن است. این سودآوری و آسان بودن هرکس را به وسوسه میاندازد تا راه چندساله داخل کشور خودش را یکی، دو ماهه و شاید هم یک شبه در ژاپن طی کند. علاوه بر این فیزیک بدنی خاص ایرانیها، این تصور را برایشان به جود آورده که احساس میکنند در مقابل ژاپنیها راحتتر میتوانند فعالیت کنند. تحقیقات انجام شده توسط مراکز مختلف در ژاپن نشان میدهد که حدود ۷۰ درصد ایرانیها پس از اینکه پا به ژاپن میگذارند، وارد فعالیتهای مربوط به خرید، فروش و توزیع مواد مخدر میشوند، به طوری که هم اکنون بخش عمدهای از توزیع این مواد را در شهرهای توکیو و اوزاکا در اختیار دارند. شکل ظاهری آنها هم، موجب لو رفتن آنها در میان افکار عمومی شده است.
یک روز که برای دیدن یکی از دوستانم قرار ملاقاتی در چهار راه «شیبیا» مرکز جوانان و در عین حال مهمترین مرکز فعالیت ایرانیها در توکیو داشتم، نیم ساعت زودتر از زمان قرار رسیده بودم. در زیر یک مجسمه کوچک سنگی یک سگ به نام «هاچیکو» شلوغی غیرقابل تصور چهار راه را نگاه میکردم که دو، سه نفر علامتهایی به من دادند. ابتدا فکر کردم که اشتباه میکنم، اما آنها جلوتر آمدند و با تصور اینکه من فروشنده مواد هستم، صحبتهایی کردند که چیزی نفهمیدم. وقتی دوستم به محل قرار آمد شرح ماجرا را برایش گفتم که تایید کرد ایرانیها در «شیبیا» به فروشنده مواد معروف هستند، اگر تنها به آنجا بروی، حتما به سراغت میآیند، ضمن اینکه در آن محل به این راحتی هم نمیتوان کارکرد. هر کوچه و خیابانی در اختیار سه، چهار نفر است و اینها هم زیر نظر یک سرباند کار میکنند. هر خیابان حوزه کار چند نفر است که دخالت در کارشان بارها موجب برخوردهای مسلحانه شده است.
مسعود یکی از ایرانیهایی که با پلیس و دادگاههای توکیو به عنوان مترجم همکاری دارد، برایم تعریف کرد: «بازار مواد مخدر اینجا آنقدر وسوسهانگیز است که بسیاری از ایرانیها از کانادا و آمریکا نیز برای این کار به ژاپن سرازیر شدهاند. بعضی از آنها تحصیلات خوبی هم دارند، بعضیهایشان دانشجو هستند و یکی، دو نفر هم نقاش بودند که پلیس آنها را گرفته بود و من به عنوان مترجم کمکشان میکردم.»
مسعود از یک جوان صحبت کرد که پس از دستگیری وقتی پلیس از او میپرسید چرا دست به چنین کاری زدهای، میگفت: “میخواهم حق را بگیرم.” به گفته مسعود او با این اعتقاد که جهان سرمایهداری حقش را خورده، میخواست با فروش مواد مخدر به دنبال احقاق حق خود باشد. بسیاری از آنها حتی از اینکه مواد مخدر میفروشند، ناراضی نیستند، از نظر روحی و روانی هم احساس شرمندگی ندارند. چرا که تا آنجا هم که بتوانند، نمیگذارند هموطنانشان این مواد را مصرف کنند و معتقدند: «ژاپنیها بکشند بهتر است».
یک بار پلیس توکیو یک ایرانی مقیم ایرلند را با سه کیلو شیشه گرفته بود، وقتی مسعود از او پرسید برای چه این کار را کردی، پاسخ داد:” با یک نفر «کرکری» داشتم.” از مسعود پرسیدم: «شیشه چه نوع مادهای است.» برایم توضیح داد: «کریستال شیشه، یک ماده مخدر شیمیایی به نام «متیل آمینوپروپان» است که ژاپنیها به آن «کاکسیزای» میگویند.
این دارو که در زمان جنگ دوم جهانی توسط ژاپنیها اختراع شده به سربازان کمک میکرد پس از مصرف آن تا سه روز نخوابند و بتوانند کار کنند، بجنگند و در پستهای نگهبانی خود انجام وظیفه کنند. اثرات آن هم یکسری موهومات و خیالات و انرژیزایی است. در حال حاضر رانندههای کامیون و افرادی که کارهای سخت دارند و مجبور به فعالیت در شب هستند، مصرفکنندههای اصلی آن هستند. البته جوانان نیز علاقه ویژهای دارند. دخترهای جوان چندسالی است که گرایش زیادی به مصرف آن پیدا کردهاند. چرا که به قول خودشان انرژیزاست و برای مدتی اشتهای به غذا خوردن را در آنها کور میکند، از همین رو شیوهای است برای لاغر شدن. هر یک گرم شیشه توسط فروشندگان عمده به قیمت ۲۵۰۰ ین به واسطهها فروخته میشود، اما قیمت آن برای مصرفکننده در بعضی از زمانها به ۱۵ هزار ین هم می رسد.
کوکائین که از آمریکای جنوبی وارد ژاپن میشود «ام.دی.ام.آ (MDMA)» یک نوع قرص است که در دیسکوهای چینی ژاپن ، مورد استفاده قرار میگیرد و «ال.اس.دیLSD» و همینطور حشیش، از دیگر مواد مخدری هستند که در میان جوانان ژاپنی رواج دارد. برخی آمارها گردش مالی مواد مخدر و سکس را در ژاپن تا ۱۵ میلیارد دلار برآود کردهاند و این رقمی نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت.
غیر از ایرانیها، چینیها، ویتنامیها، اهالی روسیه، اوکراین و آمریکای جنوبی و تعدادی هم از کشورهای آفریقایی، در خرید و فروش و توزیع مواد مخدر دست دارند. اما از این میان فقط نام ایرانیها بر سر زبانها افتاده و هرازچندگاهی با حضور در صفحات حوادث روزنامههای ژاپن، موقعیت ایرانیهای دیگر را که کار آبرومندی دارند، به خطر انداختهاند.
{{{ {{هیروشیما، سربرآورده از خاکسترهای بمب اتم}} }}}
بعداز ظهر نخستین روز فروردینماه در هیروشیما بودم. با قطار سریعالسیر «شین کانسن» از توکیو یک راست وارد ایستگاه راهآهن هیروشیما شدم. باران ریزی میبارید. همراهم به دنبال چتر یکی دو مغازه را گشت. من منصرفش کردم. «کمی زیر باران باشیم طوری نمیشود.»
قرار این بود که تمام بعدازظهر آن روز را در هیروشیما و در خیابانها و بازار مدرن آن گردش کنیم و شب را در یک هتل سنتی در جزیرهای به نام «میاجیما» یاجزیره خدایان در جنوب هیروشیما بگذرانیم.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن