{{بهمن احمدی امویی
روزنامه وقایع اتفاقیه}} –
{{{ {{باد خدا}} }}}
صدای مهماندار که یادآوری میکرد تا لحظاتی دیگر در فرودگاه توکیو به زمین خواهیم نشستف از خلسه نزدیک به ۱۲ ساعت نشستن بر صندلی هواپیما، خارجم کرد. از پنجره به بیرون نگاه کردم.
هواپیمای ایرانایر در حال شیرجه زدن به سمت توکیو و فرودگاه «ناریتا» بود. تودههای متراکم شده ابر حالا دیگر بر بالای هواپیما بودند و زیر پای ما اقیانوس آرام.
هواپیما کمی به سمت شرق چرخید و پس از چند لحظه سواحل شرقی توکیو که به اقیانوس آرام تکیه داده است، نمایان شد.
از آن بالا نخستین چیزی که توجهام را جلب کرد، این بود که دیدم خودروها در جادهها و اتوبانها، برخلاف آنچه که در ایران و بیشتر کشورها مرسوم است، در حرکت بودند. با خود گفتم: «به قول ایرانیها مسیر حرکت آنها به شیوه انگلیسیهاست، اما جادهها و اتوبانهای تمام دنیا را به تسخیر خود در آوردهاند.»
ژاپن در دور دستترین نقطه شرق واقع است. در حالی که مردم بسیاری از نقاط جهان در دیروز بسر میبرند، آنها فردا را آغاز کردهاند. این که می گویند آفتاب از شرق برمیآید، چندان هم بیمسما نیست.
شروع دوره میجی در ۱۸۶۸ میلادی، سقوط جامعه فئودالی و پیدایش دوران مدرن را برای ژاپنیها در پی داشت. در همین دوره بود که آنها برای نخستین بار به عنوان یک ملت خود را به جهان بیرون شناساندند.
آنها در طول دوران حیات قدیم و جدید خود تنها سه بار مورد هجوم نیروهای بیگانه و خارجی قرار گرفتند و دوبار به خارج از ژاپن حملهور شدند.
دوبار از سه مرتبهای که نیروهای نظامی خارجی از مرزهای غربی و از کشورهای چین، کره و مغولستان آمده بودند تا سرزمین “برآمدن آفتاب “را بگیرند، بخت و اقبال با ژاپنیها بود. دشمنان هنوز به سواحل ژاپن نرسیده بودند که بادهایی تند و سهمگین دریای ژاپن، آنها را برای همیشه در خود غرق کرد. ژاپنیها آن بادها را نشانههای دنیای غیب دانستند و به آن «بادخدا» یا «کامیکازه» گفتند.
در سومین مرحله اما، اروپاییان و آمریکاییان با تکنولوژی برتر خود در ۱۸۵۳ میلادی، سرانجام پا به سرزمین آفتاب تابان گذاشتند. آنها در پایان جنگ جهانی دوم تسخیر این جزیره تنها رها شده در برهوت آبهای اقیانوس آرام را تکمیل کردند و پس از آن فرهنگ خود را نیز به آنها تحمیل کردند. حالا دیگر جدا کردن شرق از غرب معنایی ندارد. تنها نامی که برای این تسخیر و پس از آن، شیفتگی، میتوان گذاشت، «ژاپن امروز» است.
ژاپنیها، اما، در این سومین بار هرچه، منتظر «کامی کازه» و باد خدا، ماندند، آن باد نوزید و یا اگر وزید، نتوانست کشتیهای اروپاییان و آمریکاییان را حریف شود. به ناچار خود، «کامیکازه» شدند و با هواپیما، کشتیهای جنگی آمریکاییان را هدف گرفتند، که آن هم با دو بمب اتمی که آمریکا در هیروشیما و سپس ناکازاکی منفجر کرد، بیاثر شد و پرچم تسلیم بالا رفت و هنوز هم پس از ۵۵ سال در حال اهتراز است.
هواپیما آنقدر به زمین نزدیک شده بود که میشد مردمی که در مزارع و جادههای اطراف فرودگاه در حال رفتوآمد بودند دید و من همچنان به مرور دانستههای پیشین خود ادامه دادم: ژاپن با مساحتی نزدیک به استان خراسان ایران و حدود ۳۷۰ هزار کیلومتر مربع، بیش از ۱۲۵ میلیون نفر جمعیت را در خود جای داده است.
از این میان کمتر از ۳۰ درصد آن قابل سکونت است و مابقی جنگل و تپه و کوه. این کشور از بیش از ۶۸۰۰ جزیره تشکیل شده است. این سرزمین به صورت یک خط منحنی باریک به طول ۳۵۰۰ کیلومتر در اقیانوس آرام کشیده شده است، حدود ۴۴ درصد از جمعیت ۱۲۵ میلیون نفری این کشور در اطراف سه شهر توکیو، اوزاکا و ناگویا زندگی میکنند.
مجلس نخستوزیر را برمیگزیند و او هم اعضای کابینه را. امپراتور در این میان نقش تشریفاتی دارد و هرگز وارد مسایل اجرایی و سیاسی نمیشود. میانگین سنی مردم ژاپن به نسبت دیگر کشورها بالاست و به عنوان یک جامعه پیر شناخته میشود. نزدیک به ۲۰ میلیون نفر از این جمعیت زیر ۱۵ سال و حدود ۱۹ میلیون نفر بالای ۶۵ سال سن دارند. میانگین سن ازدواج برای مردان ۵/۲۸ سال و برای زنان ۴/۲۶ سال است.
ژاپن ۷/۹۹ درصد از میزان نفت خام مورد نیاز خود را از طریق واردات تامین میکند. آن هم از کشورهای خاورمیانه و ایران خودمان. با این همه سراسر این کشور لولهکشی گاز است و مردم در همه جای ژاپن به آن دسترسی دارند.
ژاپن سالانه حدود ۵۰۰ میلیارد دلار واردات از کشورهای مختلف دارد و تقریبا به همین میزان نیز صادرات به همه کشورهای دنیا دارد، حدود ۳۰ درصد از این صادرات به آمریکا میرود و نزدیک به ۲۵ درصد واردات نیز از آمریکا میآید. بنابراین آمریکا در این کشور بزرگترین نقش را دارد و به جرات میتوان گفت که حدود یک سوم حیات اقتصادی ژاپن در مراودات با آمریکا طی میشود. ژاپن با داشتن ۵/۱ میلیون کیلومتر راه جادهای به تنهایی دو برابر فرانسه و یا انگلیس و چهار و نیم برابر آمریکا، راه و جاده دارد.
روزانه ۵۰ سفر بین شهری در خطوط راهآهن سریعالسیر شینکانسن، ۱۴۹ سفر میانشهری با راهآهن یاماگاتا، ۹۵ سفر بین شهری از طریق خط آهن جوئتسهو و ۵۴ سفر بین شهری هم با قطارهای خط هوکوریتو، انجام میشود. گفته میشود متوسط تاخیر سالانه در مسیر ۵۵۰ سفر بین شهری با قطارهای سریعالسیر کمتر از یک دقیقه و در کل خطوط کمتر از چهار دقیقه است. ۱۰ شهر بزرگ این کشور دارای خطوط مترو هستند و در هر هفته بیش از دو هزار پرواز بینالمللی و روزانه نزدیک به ۲۳۰۰ پرواز داخلی در فرودگاههای این کشور انجام میشود. هنوز تمام دانستههای خودم را تیتروار بررسی نکرده بودم که هواپیما به آرامی بر روی باند فرودگاه «ناریتا» آرام گرفت. پس از عبور از یک دالان مخصوص پا به محوطه بزرگ و طویل فرودگاه گذاشتم. همه چیز همانگونه بود که تصور میکردم و یا پیش از این برایم تعریف کرده بودند. نظم و ترتیب و احترام از روی عادت ، بدون کوچکترین تاملی از نخستین ویژگیهایی بود که متوجه آن شدم. چند باجه کنترل پاسپورت برای ژاپنیها و چند باجه هم برای خارجیها. کارمندان زمینی فرودگاهها با لباسهای یک شکل تندوتند در حالت رفتوآمد بودند. اگر سوالی از آنها می پرسیدی به یک باره توقف میکنند و با چهرهای هیجانزده و خندهای در پهنای صورت گرد و چشمهای بادامیشان راهنمایی و تعظیم میکنند.
در کمتر از ۱۵ دقیقه خود را مقابل محوطه خارجی فرودگاه توکیو دیدم و از آنجا به بعد بود که یواش یواش ژاپن واقعی را شناختم. ژاپنی که دیگر نیازی نبود از روی اعداد و ارقام و حساب و کتاب و دقت و نظم مثالزدنیاش ببینم.
تاکسی که جلو پایم ترمز کرد به طور اتوماتیکوار، ردیف صندلیهای عقب آن باز شد و پس از سوار شدن خودبهخود بسته شد. راننده بدون اینکه کمترین زحمتی به خود بدهد از پشت فرمان همه چیز را از سوار تا پیاده شدن مسافر تحت کنترل دارد.
{{{ {{هجوم تکنولوژی}} }}}
از هرنقطهای که وارد ژاپن شوی، نخستین چیزی که به چشم میخورد و همیشه هم خودش را به آدم تحمیل میکند، تکنولوژی است. هیچ امکانی برای فرار از آن وجود ندارد. در اینجا دیگر زندگی خصوصی معنی ندارد.
از فرودگاه که به طرف توکیو حرکت کردیم، راهنمایم گفت:” ژاپنیها خیلی سریعتر از آنچه که فکر کنی همه چیز را تغییر میدهند. فقط کافی است، دو سه ماه از یک خیابان عبور نکنی، بعد وقتی دوباره سری به آن خیابان بزنی، اول فکر میکنی اشتباه آمدهای و راهت را گم کردهای. اما اینطور نیست. یک برج چندین طبقه در یک گوشه خیابان، یک ساختمان بزرگ در گوشه دیگر، یک ایستگاه جدید اتوبوس و …”
همینطور که توضیح میداد وارد اتوبانی شدیم که یک راست پس از حدود ۴۰ دقیقه ما را به مرکز توکیو میرساند. مترجم ایرانیام که میگفت حدود ۲۰ سال است در ژاپن زندگی میکند، به یک علامت نصب شده در باجه کنترل ورودی به اتوبان اشاره کرده و گفت: «این تکنولوژی را در کمتر از دو هفته بدون اینکه موجب کندی حرکت و رفتوآمد در اتوبان شوند، نصب کردهاند.»
با استفاده از این تکنولوژی دیگر نیازی نیست خودروها در باجههای ورودی و خروجی اتوبانها توقف کنند، آنها با همان سرعت اولیه از کنار باجهها رد میشوند و سیستمهای حساس گیرندهای که در این باجهها نصب شده، با کنترل پلاک خودرو، هزینه عبور از اتوبانها را که در اختیار شرکتهای مختلف خصوصی و دولتی قرار دارند، مستقیما از حساب بانکی افراد و صاحبان خودروها کسر میکنند.
کم کم به قلب تکنولوژی روز جهان وارد میشدم. ۱۲۵ میلیون نفر ساکن ژاپن، نزدیک به ۶۰ میلیون موبایل در اختیار دارند. یعنی به ازای هر دو نفر یک دستگاه موبایل.
یکی از کارمندان وزارتخارجه ژاپن به طنز در این باره به من گفت: «در طول تاریخ بشر هرگز انگشت شست آدمها به اندازه این چند سالی که در ژاپن برای گرفتن شماره تلفن و استفاده از موبایل، به کار رفته، مورد استفاده قرار نگرفته است.»
خودش هم بعد از گفتن این حرف خنده تلخی کرد.
واقعیت این است که در هرجای ژاپن که قدم بگذاری میبینی که یک نفر درحال ور رفتن با موبایل است. هر کاری هم که فکر کنید از این موبایل ساخته است. از طریق ماهواره کنترل میشوند و همانند موبایلهای ایران سیمکارت ندارند. برقراری تماس تلفنی و فرستادن پیام کوتاه در آنجا آنقدر ابتدایی است که کمتر مور استفاده قرار میگیرد.
در یک روز باراند در یک ایستگاه قطار در نزدیکی دانشگاه صنعتی توکیو بودیم و قرار بود به هتل محل اقامتم برگردیم. راهنما برای پیدا کردن کوتاهترین و بهترین و ارزانترین مسیر دچار مشکل شده بود.
سرانجام به موبایل خود متوسط شد. نام مقصد و مبدأ را وارد دستگاه کرد و بلافاصله، خط قطاری را که باید سوار شویم و اینکه کجا باید تغییر مسیر دهیم را مشخص کرد. موبایل و امکاناتی که این دستگاه کوچک دارد برای من یک معما شده بود. سوار مترو که شدم، همه مسافران چه آنهایی که نشسته بودند و چه آنهایی که با زحمت خود را در میان جمعیت سرپا نگه داشته بودند، در حال کار کردن با موبایل بودند. خرید بلیت سینما و تئاتر، مرور برنامههای رادیو و تلویزیون، آگاهی از وضعیت آب و هوا و درجه گرمی و سردی هوا، اتصال به سیستم اطلاعات پرواز فرودگاه شهری که در آن زندگی میکنند و فرستادن E-mail ازجمله تواناییهای این دستگاه جادویی بود که در همان چند روز اول کشف کردم.
زنان ژاپنی با کفشهای پاشنه بلند و لباسهای مد روز اروپا و آمریکا با سرعت از پلههای طویل ایستگاههای مترو و قطار با سرو صدای زیادی که از برخورد کفشهایشان با سطح محوطه ایستگاهها ایجاد شده، با یک موبایل در دست در حال رفت و آمد بودند گاه در گوشهای میایستادند و یا هنگامی که سوار مترو میشدند، بلافاصله کلیدهای موبایل را فشار میدادند. به همان میزانی که در متروهای فرانسه، فرانسویان در کتاب و مجله غوطورند، ژاپنیها دو چندان سر در موبایل فرو بردهاند.
بارها دیدم که در حال کار کردن با موبایل چرت میزنند و خوابشان میبرد. این اتفاق را در آخرین ساعات شب و اوقات شلوغ کاری مترو و قطار توکیو، بسیار میتوان دید.
وقتی روی عرشه یک کشتی مسافری در دریای ژاپن و در سواحل غربی هیروشیما به سمت جزیره «میاجیمان در حرکت بودیم، راهنمای ایرانیام، با اشاره به تلویزیون بزرگی که در روی عرشه کشتی روشن بود، گفت: ” الان کانال آن را عوض میکنم» و من متعجب از اینکه چطور کنترل از راه دور این «تلویزیون را پیدا کرده، پرسیدم: «چطور»؟ و او گفت: «با استفاده از موبایل خودم» . او پس از چند لحظه کار کردن با موبایل و وارد کردن چند عدد و علامت و حرف، از روی شیطنتی که در ژاپنیها دیده نمیشود و بیشتر مخصوص بعضی از ما ایرانیهاست، شروع کرد به تغییر دادن کانالهای تلویزیون . جالب اینکه هیچکس هم توجهی به این تغییر کانالها نشان نمیداد. بعضی از مسافرها در حال چرت زدن بودند. تعدادی در حال کار کردن با موبایل و چند پیرزن و پیرمرد هم به نمنم بارانی که میبارید چشم دوخته بودند.
استفاده از فنآوری اطلاعات و شوکه شدن یک خارجی از این همه پیشرفتهای تکنولوژی، فقط مسافران جهان سومی ژاپن، چون من را شوکه نمیکند . آنهایی هم که از اروپا و آمریکا آمدهاند، هاج و واج به درودیوار نگاه میکنند.
در هریک از خیابانها و کوچهها و شهرهای کوچک و بزرگ و روستاهای ژاپن که یک تلفن عمومی پیدا میکنید، با داشتن یک دستگاه کامپیوتر لپتاپ، میتوانید به راحتی به اینترنت وصل شوید و ساعتها وقت خود را در آن باجه تلفن به ارتباط با دنیا بگذارنید. این چیزی نیست که حتی بتوان آن را در اروپا و آمریکا پیدا کرد. فقط در ژاپن چنین امکانی در دسترس است.
وارد رستورانها هم که میشوی نمیتوانی از هجوم تکنولوژی فرار کنی. هرکجا که میخواهد باشد فرقی نمیکند. چه یک رستوران بسیار مدرن در خیابان «گینزا» با مغازههای شیک و اجناس بسیار گرانقیمتش در توکیو باشد و یا در یک رستوران سنتی در هیروشیما و یا یک رستوران و کافیشاپ معمولی در شهر تویوتا. در همه اینها یک دختر خانم جوان ژاپنی و یا یک پسر جوان، با لبخندی به پهنای تمام صورتش و در حالی که مرتبا در حال تعظیم کردن است، با دستگاهی به اندازه یک ماشین حساب دستی در مقابل شما قرار میگیرد و بسیار مؤدبانه درخواستهای شما را ثبت میکند و پس از آن به سراغ میز بعد و بعدی میرود.
همه این درخواستها مستقیما به مانیتور کامپیوتر سرآشپز منتقل میشود. این جوانان در سالن تمام وقت خود را صرف مشتریان و پاسخ دادن به نیازهای آنها میکنند. جالب این که همیشه در دسترساند. همانگونه که نیازها و سفارشات شما هم هرلحظه در دسترس سرآشپز و مسوول آشپزخانه و رستوران است.
{{{ {{دوگانگی سنت و مدرنیته در ژاپن}} }}}
در ژاپن آدم تکلیف خودش را نمیداند. معلوم نیست چرا تا سرحد مرگ شیفته فرهنگ غرب و آمریکا هستند و در عین حال با اصرار زیاد بر یادگارهای سنتی خود پای میفشارند و به آنها افتخار هم میکنند. این دو گانگی را در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی مردم ژاپن میتوان دید. در شهر «اوداوارا» در شمال توکیو رستورانی سنتی است که غذاهای آن بسیار معروف است و مردم از طریق اینترنت جا رزرو میکنند. هر وقت از روز که به آنجا بروی کمتر میتوان جای خا لی مناسبی پیدا کرد. در طبقه اول مشتریان روی «تاتمی» (تشک ژاپنی) دور یک میز با پایههایی به ارتفاع ۳۰ سانتیمتر مینشینند و در طبقه فوقانی دور میز و صندلی. هر کسی را هم میتوان در آنجا دید. زن، مرد، جوان و پیر و تحصیلکرده، حتی خارجیهایی را میتوان دید که از آمریکا و روسیه و از طریق اینترنت جا رزرو کردهاند. کارکنان هم که همگی زن هستند و کیمونو، لباس سنتی زنان ژاپن، را پوشیدهاند.
به فاصله ۱۰۰ متر از آن، رستوران زنجیرهای مک دونالد آمریکا با آن علامت مخصوصش خودنمایی میکند. آنجا هم پر از آدمهایی است که در دوسه طبقه در هم میلولند. تقریبا در هر خیابان هر یک از شهرهای ژاپن رستورانهای آمریکایی مکدونالد و استرابرگ را میتوان دید. بعضی از آنها شبانهروزی هستند و جوانان دبیرستانی و دانشگاهی تا نیمههای شب در آن پرسه میزنند، میخندند و مینوشند. در کنار همه اینها ،رستورانهای کرهای، چینی و پیتزا و اسپاگتی ایتالیایی را باید اضافه کرد.
در بعضی از رستورانهای ژاپنی خبری از قاشق و چنگال نیست و غیر از «چاپ استیک» (همان دو چوب معروف ژاپنی برای غذا خوردن) چیزی در مقابل شما قرار نمیدهند و باید هر طور شده غذا را با آن بخوری. وقتی در یک رستوران سنتی در مرکز توکیو میزبان یک ژاپنی به شدت رسمی و آدابدان بودم، چارهای نبود جز این که غذایم را با آن دو چوب بخورم. دوچوبی که برای اولین بار در دستم میگرفتم. نمیدانستم به صحبتهای او گوش بدهم یا تمام هنر و توانایی خود را در چگونگی به کارگیری چاپ استیک بگذارم. غذا«سوشی» همان غذای معروف ژاپنی بود و میزبان تمام تلاش خود را کرده بود تا من از غذایم لذت ببرم. تکههای خام ماهی به همراه برنج که در نوعی جلبک دریایی پیچیده شده بود و من باید با هر حرکت چاپ استیک این دو را به دهان میرساندم.
اما هر بار پیش از رسیدن چوبها به دهانم لقمه از میانشان میافتاد و تلاش من دوباره آغاز میشد. میزبانم نیز فقط لبخند میزد و میپرسید: «غذا چطور است؟” در اینگونه مواقع چارهای جز تعریف نداری. خودشان با چنان لذت و سروصدایی غذایشان را میخورند که گویی لذیذترین غذای جهان مقابلشان است. غذا را خیلی سریع میخورند و پشت سرش سوپوی که چند نوع گیاه دریایی در آن شناور است، هورت، هورت بالا میکشند. آن هم با کتوشلوار و کروات و قیافهای کاملا رسمی. در هتلها و بعضی از خیابانها دختران جوانی را میبینی که لباس سنتی زنان ژاپن را پوشیدهاند و تندتند با قدمهای کوتاه راه میروند و لبخند میزنند.
«آکمی» دختر جوان ژاپنی در لابی هتل امپریال توکیو به من گفت: «امروز مراسم جشن فارغالتحصیلیام است و به همراه دیگر همکلاسهایم به اینجا آمدهایم تا جشن بگیریم.» از او پرسیدم: “همیشه در همه مراسمها کیمونو میپوشید؟” در جوابم گفت: “فقط در مراسم عروسی، جشن فارغالتحصیلی و یکی دو مهمانی خانوادگی.”
با این همه «آکمی» میگوید عاشق مدهای روز آمریکاست. گرچه لباسهای دستوپاگیر ژاپنی را هم که پوشیدنشان هم وقت میبرد، میپسندد. یکی دو ساعت بعد در لابی هتل در حال تماشای جنب و جوش کارکنان هتل بودم که انگار در یک مسابقه دو استقامت شرکت کردهاند. یکجا بند نبودند. به زور هم که شده میخواستند به هرکس که از کنارشان رد میشود، کمک و او را راهنمایی کنند. یکدفعه چهار دختر جوان و بسیار شیکپوش در مقابلم ایستادند و شروع به صحبت کردند. اول فکر کردم که من را با کس دیگری اشتباه گرفتهاند، اما پس از چند لحظه آکمی همان دختر کیمونوپوش را در میان آنها شناختم. لباس مدروز، کفشهای پاشنه بلند، کت جین و موهایی به رنگ زرد و سرخ. زنان و مردان ژاپنی وقتی موهای خود را رنگ میکنند، تلاش میکنند تا همانند غربیها بلوند و طلایی شوند. نمیتوانند و در نهایت به یک رنگ زرد و سرخ بسیار تند رضایت میدهند. رنگی که شاید در موی هیچ غربیای یافت نشود.
یک استاد دانشگاه در دانشگاه صنعتی توکیو به من گفت:«حدود ۱۰ سال است که علاقه ویژهای در میان جوانان ژاپنی به داشتن موهایی به رنگ و شمایل موهای غربی پیدا شده است. حالا دیگر غیر از مو لباس و قیافه ظاهری خود را هم به شکل غربیها در میآورند. جراحی پلک چشم و گونه و فک از رایجترین جراحیهای زیبایی در ژاپن امروز است.» دختران و پسران بسیاری را این روزها در ژاپن میتوان دید که موهای خود را رنگ زدهاند و با ژل و روغن شکلهای عجیب و غریبی از خود میسازند.
یک روز دو دختر جوان را در ایستگاه «آکیابارا» توکیو که محل فروش لوازم صوتی و تصویری است دیدم که هرکدام یک طرف از موهای خود را به رنگ قرمز درآورده بودند و یک طرف دیگر را همانطور سیاه گذاشته بودند. موهای بسیاری از دختران ژاپنی این روزها با این شیوه رنگ شده است. از یک جوان ایرانی که حدود ۱۰ سال در ژاپن زندگی میکرد و دو سه روزی با او هم صحبت بودم، پرسیدم «محمد» تو چرا موهایت را حنا گذاشتهای؟ گفت: «این خارجیها و اروپایی ها که میبیینی ، ژاپنیها اینقدر برای آنها میمیرند، فقط با داشتن همان موهای رنگی، به این اندازه در ژاپن محبوبند.»
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن