یکی از ویژگیهای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ این است که بعدازاین اتفاقات دیگرکسی بهانهای نداشت و ندارد که بگوید : نمیدانستم ، خبر نداشتم و اصلاً در ایران مگر چنین اتفاقاتی همروی میدهد؟ دیگرکسی نمیتواند بگوید چون آگاهی نداشتم پس مسئولیت اخلاقی و ا اجتماعی لازم را هم ندارم . صدای موجهای بر خواسته از آنها چنان مهیب و بلند بوده که آنهایی هم که خود را به خوابزده بودند ،بهرغم میلشان ، بیدار کرده و همچنان و مداوم، خوابشان را آشفته میکند.
درهمان شبی که گفتید:” تسلیم این صحنهآرایی خطرناک نخواهم شد” ،همه پریشانی و سرگردانی بعدازظهر روز ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ ، از وجودمان رخت بربست. آری دیگر بهانهای برای هیچکس نمانده بود.و ان موج همچنان ما را با خود میبرد.
۲۵ خرداد بزرگترین گردهمایی انسانی تاریخ ایران روی داد و از اینکه در آن حضور داشتیم همچنان احساس غرور میکنیم. در همان زمان بودند کسانی که میگفتند :تا همینجا هم موسوی رسالت تاریخیاش را برای ملت ایران انجام داده است . پس اگر کوتاه بیاید هم کافی است . اما توادامه دادید . فراتر از همه انتظارات.در این روز هویتهای گمشده همه ما ، یکی شد و دررود زلالی از انسانها که از” انقلاب “در سکوتی مسالمتآمیز به “آزادی “روان شد ، دوباره خود را نمایان کرد.از خوشحالی با سکوت خود فریاد کشیدیم .انگار همه باهم عاشق شده بودیم.مردمی که مدتها بود به هیچ انگاشته شده بودند ،همه بیرون زده بودند و حالا دیگر یکی شده بودند. همه آمده بودند ، از هر قشر و گروهی . مردان جنگ و همه آنهایی که ۳۱ سال پیش کار بزرگی را رقمزده بودند، حالا با پرچمداری فرزندانشان به حمایت آنها برپا خواسته بودند.
وقتی گفتید و نوشتید : «بنده بهصراحت و روشنی میگویم فرمان اعدام و قتل و زندانی کروبی و موسوی و امثال ما مشکل را حل نخواهد کرد.. و … بنده و دوستان عزیزم که امروز بسیاری از آنها در زندانها محبوس هستند پای بندان سرسخت استقلال کشور هستیم و از اینکه بازار اسلامی ما تبدیل به یک بازار مکاره برای کالاهای بیگانه شده است رنج میبریم. ما بهشدت با فساد موجود که ناشی از سیاستهای سوء و عدم تدبیر است مخالفیم…ما می گوئیم و حاضریم در مباحثات نشان دهیم که امروز منافع و حقوق مستضعفان و کارگران و کارمندان و سایر اقشار ملت در یک فساد بزرگ در حال غرق شدن است . جنبش سبز مخالف دروغ است و آن را آفتی خانمانبرانداز برای کشور میداند و ازاینرو دروغهای سیاسی و امنیتی و اقتصادی و فرهنگی و امثال آن را خطری بزرگ برای کشور میدانیم.»( بیانیه ۱۷ )،دیگر ماهها بود خواب را از چشمان خیلیها ربوده بودید.
«سخن حق هرچند که گفته شود، کم گفتهشده است. گفتار حقیقت همواره سودمند میماند؛ حتی آنگاهکه پیروزی نیابد. گفتار حقیقت حضور جاودانه و ابدی آن را به اثبات میرساند و هر آنکس در چنین دورانی سر به خدمت مینهد و آن را بازگو میکند، به سهم خویش ثابت میکند که وحشتآفرینی و ترور هرگز بر آزادی و آزاده جانی پیروزی نمییابد و در نامردانهترین و خونبارترین دوران نیز فروغ جاودانهی انسانیت همچنان درخشان است، تا ابدِ روزگار.» این چند جمله از کتاب «وجدانِ بیدار» است که توصیه به خواندنش کرده بودید. راستش را بخواهید در تمام سطرها و صفحههای این کتاب، چهره، ردپا، مرام و تفکر تو را دیدم. آنجا که راوی داستان واقعی کتاب مینویسد: «او سالهای سال است که حریف خود را میشناسد و نیز روشهای کار او را میداند که رقیب هرگونه مخالفت با شخص خود را مخالفت با مکتب و دین و حتی فراتر از آن ،مخالفت با خداوند تفسیر خواهد کرد» انگار نویسنده دارد از تو و رنجهایت مینویسد؛ هرچند نوشته مربوط به واقعهای است که در میانهی قرن ۱۶ میلادی رخداده است. وقتی مینویسد: «اینجا دیگر جای امن و آرامی نیست. آزادی اندیشه ازاینپس همواره از سوی استبداد فکری درخطر است.» و سپس میپرسد: «چه کسی یک نفر را در جایگاه داوری دربارهی راستیها و ناراستیها نشانده است؟» گویا ایران امروز ما را به تصویر کشیده و پرسشهای تو و ما را بازگو کرده است.
داستان تلخی است که آیینهی زندگی و حالوروز امروز ماست. بااینهمه، «تنها نفس حضور و بودن مردان اهل اخلاق، خود اثربخش است. زیرا که وجود محض آنان، گرد برگردشان چنان فضایی از ایمان و اعتقاد میآفریند که بهرغم محدود بودن ظاهری، اثر فزایندهی آن در باطن چون کوبههای موج ناپدیدار و نا ایستادنی، تا دوردستها دامن میگستراند.»
روزهایی بود که احساس میکردیم ستاره اقبال را به چنگ آوردهایم و شاهد پیروزی را در آغوش خواهیم گرفت .زمانهای بسیاری هم در قعر نامیدی فرومی رفتیم . اما کورسوی نور ” اختر ” ،راه رانشانمان داد و گرمایش تحمل سرمای درون و برون را برایمان میسر کرد.در این لحظات ،اسطوره “سهراب ” از دل تاریخمان “ندا ” برآورد که پدر کین من را خواهد گرفت و تو همچنان از مهرورزی گفتی و نه خشونت که : «پیروزی ما در شکست دیگران نیست.»و از قول همان کتاب : «روزگار را روزگار چیرگی قهر» ترسیم کردی و هشدار دادی : «فاجعهی ذاتی خودکامگی در این است که خودکامگان حتی پس از چیرگی سیاسی بر جانهای آزاده و ناتوان کردن و دوختن دهانشان، هنوز از ایشان میهراسند» و درنهایت نویدمان دادی : «خودکامگیها در متن تاریخِ پایان ناپیدای زندگی بشر، لحظههای کوتاهی بیش نیستند و هرچه گذشته پرستان بر پویایی زندگیْ راه بربندند، پس از درنگی کوتاه به کناری رانده خواهند شد».
آنگاهکه در مانیفست جنبش سبز راه امید نوشتید : ” اساس چنین رویکرد متفاوتی، پذیرش واقعیت تعدد و تنوع باورها و نگرشهای موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ایرانزمین است…. آنچه ما میخواهیم استیفای حقوق ازدسترفته ملت است…. ما «امید» را سرمایه خود قرار دادهایم تا حاکی از هویت ایرانیمان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنههای سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید…. راههای خدا متکثر است و برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ایرانی پیشرفته، ما نباید به قدم گذاشتن دریکی از آنها یا همراهی با یکی از همفکران خود اکتفا کنیم. ما در پیوندهای خود به نظمی نیاز داریم تا اگر دست تطاول و ظلم ،فردی یا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد یا واحدهایی از این شبکه اجتماعی گسترده را ویران کرد، لطمهای به حیات و پویایی آن وارد نشود و با تکیهبر خرد جمعی، در هر مرحلهای از این مسیر بتوانیم اهداف پیشاروی خویش را شناسایی و با بلندترین گامها بهسوی آن حرکت کنیم.”، بعضی گفتند این شعارها از روی استیصال و ناتوانی است . اما وقتی پردهها برافتاد و فساد و دروغ همهگیر ، عیان شد،چه زود تاریخ حقانیت ما را ثابت کرد.آنهم از زبان و بیان همانهایی که کتمانش کردند.نور اختر آنچنان فراگیر شده بود که درنهایت همه این فسادها و دروغها و کجرفتاریها را همانهایی برملا کردند که تا پیش از آن کتمانشان میکردند.
حصارها که فروریزد دوباره بزرگترین تجربه گردهمایی انسانهای ایرانی هویت ما را شکل خواهد داد و اینهمه به خاطر آن رأی دزدیدهشده است.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن