زندگی در زندان

{{روایت بهمن احمدی امویی از زندان؛ مروری بر ‘تمرین شکست’
}}
پرتو پروین-روزنامه‌نگار

کتاب «زندگی در زندان اوین و رجایی شهر» خاطرات گزارش‌گونه بهمن احمدی امویی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب است از پنج سالی که در فاصله ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۳ در زندان گذرانده است. امویی این خاطرات را در قالب نامه‌هایی به همسر روزنامه‌نگارش ژیلا بنی‌یعقوب نوشته که او هم در آن دوران به جرم فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی با محکومیت و حبس روبه‌رو بوده است. امویی در پیشگفتار آورده که همسرش پی‌گیرانه او را به نوشتن این خاطرات و ضبط دیده‌ها و شنیده‌هایش در زندانهای جمهوری اسلامی تشویق می‌کرد. این کتاب ۲۳۳ صفحه‌ای را انتشارات باران در سوئد منتشر کرده است.
اگر مسعود سعد سلمان، شاعر اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم از اولین ادیبان فارسی زبانی بود که خاطرات خود را از زندان در قالب شعر و حبسیات برای آیندگان به جا گذاشت؛ در دهه‌های اخیر شمار اهالی قلم که خاطرات خود را از زندان به صورت داستان، یادداشت‌های روزانه و غیره بیان کرده‌اند کم نبوده است. امویی اما روزنامه‌نگاری امروزی است که تجربه خود را از زندان به صورت گزارش‌هایی کوتاه و موثر از زندگی زندانیان سیاسی-‌عقیدتی با خواننده در میان می‌گذارد. او نوشته است که با نزدیک به هزار زندانی سیاسی دمخور بوده و کوشیده خاطرات آنها را ثبت کند.

روزنامه‌نگار پیشین نشریاتی چون خرداد، توس، جامعه و صبح امروز از معتبرترین راویان حوادث بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و جنبش تحول‌خواهانه‌ای است که فعالانش هزینه به چالش کشیدن محافظه‌کاران در قدرت را با دستگیر شدن در خانه و خیابان، محکومیت‌های طولانی، تحمل زندان انفرادی، محرومیت از مرخصی و ملاقات با خانواده و اعتصاب غذاها پرداختند. از آن‌جا که در داخل ایران نقد و تحلیل وقایع مربوط به جنبش سبز و معترضان به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ کم و بیش جز از منظر محافظه‌کارانی که این جنبش را «فتنه» می‌خوانند میسر و دست‌کم بی‌هزینه نیست؛ یادداشت‌های امویی – که خود از فعالان کمپین نامزد اصلاح‌طلب آن انتخابات، میرحسین موسوی، بوده است- درباره آن رویدها و نقل آنها از زبان زندانیان سیاسی هم‌بند با او بسیار روشنگرانه و ارزشمند است. امویی پیش از این، دو کتاب نوشته به نام‌های «مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند» و «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» که دومی چند بار تجدید چاپ شده است.

با وجود آن‌که «زندگی در زندان» در ظاهر امر نامه‌های امویی به همسرش است، روایت او شخصی نیست و نویسنده به‌ندرت به احساسات و حالات شخصی خود اشاره کرده؛ بلکه بیشتر مشاهده‌گری است که از قلم به مثابه دوربین و برای روایت چیزهایی استفاده کرده است که پشت دیوارهای زندان و دور از چشمان جامعه می‌گذرد.

امویی از انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸ که محمود احمدی‌نژاد را برای دور دوم رئیس جمهور ایران کرد، به عنوان «کودتای ۲۲ خرداد ۱۳۸۸» یاد می‌کند و از آقای احمدی‌نژاد نه به عنوان رئیس جمهور بلکه به عنوان «رئیس دولت دهم» نام می‌برد. می‌گوید که بازجویش گفته او «متهم به توهین به یاران پیامبر» است و وقتی امویی از او توضیح می‌خواهد که آخر چگونه می‌تواند به یاران پیامبر توهین کرده باشد بازجو می‌گوید که منظورش آقای احمدی‌نژاد و دوستانش است.

از ویژگی‌های بارز خاطرات امویی چندصدایی بودن آن است: امویی راوی داستان کردها، آذری‌ها، خوزستانی‌ها، ترکمنستانی‌ها و حتی القاعده‌ای‌هاست؛ صداهایی که به‌ندرت در فضایی عاری از جنگ و سرکوب به گوش جامعه و افکار عمومی می‌رسد. در جامعه کوچک زندان هم مانند جامعه بیرون از آن بی‌اعتمادی و سوءظن وجود دارد، اما اجبار به هم‌زیستی در فضایی تنگ، نیاز مشترک به نظم و آرامش و رویارویی هر روزه با زندانبان‌هایی که خانواده‌ها را از آوردن کتاب برای زندانی منع می‌کنند و کتابخانه زندان را تعطیل، اما برای مبارزه با ورود مواد مخدر به زندان عزم جزم ندارند… این امکان را ایجاد کرده که افراد صدای یکدیگر را بشنوند و امویی توانسته این صداهای چندگانه را عریان و بدون قضاوت‌ و مقدمه‌چینی‌های مزاحم در کتاب خود بیاورد. به عنوان مثال، در جایی، بخشی از نوشته «تکان‌دهنده» یک زندانی سیاسی کرد را برای دوستان اعدام شده‌اش نقل قول کرده است: «مرگ هرگز ما را رها نکرده و سایه به سایه و قدم به قدم ما را تعقیب کرده است. زمانی در گلوله یک سرباز، زمانی در باتوم یک پلیس، زمانی با گرسنگی و بیماری، زمانی زیر هولناکی ریزش یک بهمن، زمانی به خاطر عشق به دلدار و زمانی با گرفتاری در پنجه‌های یک خرس و حالا بر چوبه دار، با طنابی پیچیده بر گردن».

در چند جا، هم از زبان خود و هم به نقل از دیگر زندانیان اشاره می‌کند که زندان همه آدم‌های دورافتاده از هم را پس از سه دهه دوری، جنگ و قهر گرد هم و زیر یک سقف آورده است: «همه با هم هستیم. همه در کنار هم، هر چند در زندان. مگر جنبش سبز جز این چه می‌خواهد؟ فرصتی پیش آمده که بیشتر با هم حرف بزنیم. کاری که تا به حال از انجام آن اکراه داشتیم. همه برای هم شده بودیم دشمن و همدیگر را معاند، کافر، ملحد، دزد انقلاب مردم و… خطاب می‌کردیم.»

از جالب‌ترین نکات این خاطرات، ورود زندانیان مرتبط به «جریان انحرافی» به زندان است. امویی و دیگر طرفداران جنبش سبز که در جریان اعتراض به انتخاب دوباره آقای احمدی نژاد به زندان افتاده بودند دوران محکومیت خود را وقتی آغاز کردند که او و یارانش از نو در عرصه قدرت مستقر شدند. اما پس از چندی پای مدیران و مسئولان خرد و کلان تشکیلات آقای احمدی‌نژاد به زندان باز می‌شود. امویی می‌نویسد: «روزگار و چرخش چرخ گردون بزرگترین آموزگار است. این جمله را در داستان‌های دوران دبستان می‌خواندیم و درکش برایمان سخت بود. حالا به چشم خودم دارم تبلورش را می‌بینم. این‌ها که طرفدار دولت احمدی‌نژاد بودند و سرمست از قدرت ما را به زندان می‌انداختند، حالا خودشان با ما در یک زندان و حتی در یک بند هستند. تا فردا چه پیش آید…».

نثر ساده و واقع‌گرایانه امویی اگرچه روایت‌گر روزهای تلخ زندانیان سیاسی در زندان است، عاری از طنز نیست. طنزی که گاه برخاسته از موقعیت است – مثلا آنجا که می‌گوید پسر پنج‌ساله یکی از زندانیان که هر هفته پدرش را از پشت شیشه کابین می‌دیده، تصور می‌کرده که او کارمند بانک است. گاه نگاه عاری از قضاوت او به رفتار مسئولان زندان با زندانیان مشهود است؛ مثلا در جایی می‌نویسد که زندانیان در اولین سالگرد اعدام دو هوادار سازمان مجاهدین خلق، محمد حاج‌آقایی و جعفر کاظمی، در یکی از اتاق‌های زندان مراسم بزرگداشت برگزار کردند: «سعید متین‌پور چند خاطره از ایشان گفت. افسر نگهبان نام ۵۰ نفری را که به این مراسم رفته بودند یادداشت کرد. نمی‌دانم با این نامها چه می‌خواهند بکند؟ ما که دیگر در زندان هستیم. شاید جلو اسم‌هایمان یک علامت ضربدر بگذارد!».

کتاب امویی هشداری است تکان‌دهنده در مورد سرنوشت بعضی از زندانیان سیاسی و جفایی که بر آنها می‌رود. یکی از روایت‌ها داستان مردی ۳۵ ساله است که مدتی در قرارگاه مجاهدین خلق در عراق بوده و بعد به گفته خودش به دلیل مخالفت با سازمان مجاهدین، دولت صدام حسین او را به زندان می‌اندازد. وقتی پس از سال‌ها به دست نیروهای آمریکایی آزاد می‌شود و به ایران باز می‌گردد، مقامات ایران او را به جرم هواداری از سازمان مجاهدین و اقامت در اردوگاه اشرف بدون صدور حکم به زندان می‌اندازند و حالا او سالهاست که در حبس است.

خواندن کتاب امویی با تمام روانی‌اش آسان و گوارا نیست. در جایی که حال و روز زندانیان محکوم به اعدام را توصیف می‌کند و از روزی می‌گوید که همه زندانیان جمع می‌شوند تا با دو زندانی مجاهد خلق خداحافظی کنند که برای اعدام فراخوانده شده‌اند، قلمش دل را می‌خراشد یا وقتی ازهدی صابر، فعال ملی مذهبی می‌گوید که تلاش می‌کرده با دیدن این یا آن بازجو حکم یک محکوم به اعدام را لغو کند و خواننده که می‌داند هدی صابر خود بعدها به چه مرگ پرسش‌برانگیزی درگذشت به سختی می‌تواند بغض خود را فرو خورد.

امویی در جایی از کتاب از قول عزت الله سحابی می‌گوید: “ما پنجاه سال است که تمرین شکست می‌کنیم”. به نظر می‌رسد که خاطرات امویی هم در زندان نوعی بازبینی این تمرین شکست دمکراسی‌خواهی باشد. او خود از دشواری‌های راه، موانع و ناملایمات به‌خوبی آگاه است و در دل امیدی واهی نمی‌پروراند و می‌گوید که “هیچ چیز نداریم: سازمان مناسب، سیاستمداران بااصول و بخت و اقبال بلند”.
او می‌گوید: «خیلی چیزها هست که باید یاد بگیریم… باید دو چندان کار کنیم.»

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن