{{ روزنامه سرمایه فروردین ۸۵
بهمن احمدی امویی}}
{{بیست متر مانده به درب اصلی مجموعه کاخهای سعدآباد از محل ورودی خیابان جعفری ساختمانی است که با رنگ سیاه بر دیوار آن پلاک ۱۱۵ نوشته شده است.
به در که بکوبید یک پنجره کوچک میان در فلزی باز میشود و صورت یک سرباز که یکی از گاردهای محافظ شیخ مهدی کروبی است، تمام فضای پنجره کوچک را میگیرد.
در سالن ملاقات چند دقیقهای منتظر میمانم و مسیر گفتوگو را در ذهنم بازخوانی میکنم.
نخستین باری بود که کروبی را از نزدیک میدیدم. اما به نظر میآمد شادابی کمتری نسبت به تصاویری که پیش از این از او دیده بودم، دارد.
شیخ اصلاحات شرایط کشور را بسیار سخت ارزیابی کرد.
غیر از پرونده هستهای ایران که روند آن بسیاری را خسته و نگران کرده، بزرگترین مشکل را اقتصاد میداند و پس از آن یکپارچه شدن عمده عرصههای اجرایی و تصمیمگیری و تصمیمسازی در دست یک جناح.
موقعیتی که به گفته کروبی از ابتدای انقلاب تاکنون سابقه نداشته است.
در این گفتوگو او با گشادهدستی خوشرویی پاسخ پرسشهایم را داد. چند مرتبه ضبط را خاموش کردم تا برای توضیح بیشتر نظراتش چیزهایی بگوید، نه برای چاپ، فقط برای درد دل.}}
{{شما در زمانی رییس مجلس ششم بودید و در اواخر عمر مجلس با توجه به اتفاقاتی که افتاده بود هشدار دادید که ناگفتههای بسیاری دارید که در پایان مجلس آنها را بازخواهید گفت، اما مجلس تمام شد و مصاحبه نکردید و ناگفتهها را نگفتید، چرا؟ آیا پشیمان شدید و یا مسایل حل شد؟}}
زمانی شرایطی بر انسان تحمیل میشود و یا برای گروهی از دولتمردان کشور پیش میآید که آدمی از برخی مسایل و گفتن آنها خودداری میکند. البته گاهی نیز لازم است برخی مسایل را بگوید. نکته دوم اینکه اگر انسان بخواهد در مورد هر موضوعی در حد برداشت و تحلیل خود قضاوت صحیح داشته باشد باید زمانی آن را مطرح کند که از آن نتیجهگیری لازم به دست آید. بنابراین دو مورد وجود دارد، یکی تحمیل شرایط است که گاهی از گفتن مطلبی خودداری کرده یا مطلبی را میگوییم، یکی هم اینکه باید صبر کرد تا میوه برسد و کال نباشد و به موقع آن را مطرح کرد. با این وصف من به تناسب مطالبی که پیش آمده برخی مسایل را گفتهام، در مناسبتهای مختلف و در مصاحبههای اخیر بسیاری مسایل بوده که طی این سالها مطرح بوده و ما نگفته بودیم. واقعیت این است هم اصلاحات مسایل مختلفی دارد مبنی بر این که چرا کار اصلاحات به اینجا کشیده شد و هم شیوه حاکمیت دوستان محافظهکار مسایل زیادی دارد که چطور شد خرداد ۷۶ به وجود آمد. هم دوران امام مسایل خاصی دارد و هم قبل از انقلاب. لذا به مناسبتهایی آدم ناگزیر است که مسایلی را بگوید یا باید بگوید. بعد از تمام این مقدمات که بسیار هم طول کشید، من خیلی تلاش کردم که دیگری وارد صنه انتخابات ریاست جمهوری شود و من وارد صحنه نشوم. اما در نهایت خودم به صحنه انتخابات وارد شدم. طبیعی است که بسیاری حرفها را نباید بگویم و باید نان خودمان را بپزیم و فکر نان خودم را بکنم.
{{به هر حال این مسایل را باید مطرح کرد یا خیر؟ خود شما گفتید در زمان رهبر فقید یک سری مسایل وجود داشت، قبل از دوم خرداد و بعد از هشت سال دوم خرداد ۷۶ نیز مسایلی پیش آمد که هم ناشی از عملکرد دوستان محافظهکار شما بود و هم اصلاحطلبان بود. اگر اینها مطرح نشود و حل نشوند، باز در مراحل بعدی نیز چنین اتفاقاتی در پی خواهد بود و هضم نشدن آن یک سری ناهنجاری و مسایل منفی را به دنبال خواهد داشت.شما اینطور فکر نمی کنید؟}}
حتماً همین طور است. من فکر این نیستم، اما میگویم چه کار کنیم. همین الان وضعیت کشور این گونه است و اوضاع اصلاحات به این گونه است. انسان چطور میتواند بنشیند و بسیاری مسایل را ببیند؟ اوضاع کشور نباید این طور باشد. حتماً سرنوشت یک جریان عظیم نباید به این صورت باشد. آنچه میگویم یک خبر است، مطمئن باشید که تحلیل من نیست، چون اگر تحلیل من باشد، ممکن است که یکی از شما آن را قبول داشته باشد و دیگری نداشته باشد.
اما آنچه که من میگویم خبر است، در مورد خبر یا فرد باید بگوید دروغگوست و یا بپذیرد. دیگر نمیتوان در این شک کرد و آن این است که حتماً سرنوشت اصلاحات و به تبع آن کشور نباید این گونه میشد. اما باور کنید که این شرایط از درون خود ما و از درون خود اصلاحات این گونه شد. اگرچه طرف مقابل و محافظهکاران کارشکنی میکردند اما مشکلاتی که آنها درست کردند را مردم پاسخ دادند. یعنی مردم کاملاً توجه داشتند و پاسخ لازم را دادند. تمام حرکتها را از خرداد ۷۶ در نظر بگیرید که هرچه آنها حرکت کردند، مردم جواب آنها را دادند.
در انتخابات شوراهای اول، انتخابات مجلس ششم و انتخابات سال ۸۰ ریاست جمهوری، جواب کافی و لازم را دادند. از این رو به نظر من آسیبهای وارده بر اصلاحات از درون محافظهکاران نبود. حتی اینکه میگویند آنها برای ما مانع درست کردند هرچند نمیگویم که درست نیست، اما من زیاد آن را قبول ندارم. آنها مانع درست میکردند، موانع نیز حتماً موجب رکود و عقبافتادن کار میشد. اما آنچه که موجب شکست شد از درون اصلاحطلبان بود، مگر شورای اول شقالقمر کرده بود که مردم آن رأی را به مجلس ششم داد، مگر مجلس ششم در آن یکسال شقالقمر کرده بود و اصلاحات معجزه کرده بود که مردم دوباره در سال ۸۰ آن رأی را به آقای خاتمی دادند. مگر خود خاتمی معجزه کرده بود که مردم به شورا و مجلس رأی دادند ما یکی از بهترین انتخابات را در شورای شهر و روستا داشتیم. اما در شهرهای بزرگ افراد مشهور و معروف اصلاحطلب رأی نیاوردند. نظارت شورای نگهبان وجود نداشت و وزارت کشور آن را اجرا کرد و مجلس هم بر آن نظارت داشت. اما اصلاحطلبان صددرصد شکست خوردند.
پس روشن است که عوامل دیگری دخیل است. وقتی اینها را نپذیرفته و به آن نپردازیم نتیجه این میشود. ممکن است به مناسبت انتخابات ۸۵ کمی این مسایل را مطرح کنیم و بگوییم چرا اینطور شد. اگر عمری باشد در انتخابات ۸۶ مجلس هم آدم دستش بازتر است که بگوید چرا سرنوشت مجلس اینگونه شد و همانطور که گفتم به تناسب زمان و مسایل آن اتفاقات و ناگفتهها را بیان خواهم کرد. مثلاً اگر هشت سال پیش میگفتیم آقای مصباح نظرش در مورد رأی مردم این است حتماً عدهای میگفتند بیخود میگویند و اثر سوء داشت. هم اکنون پیروزیهایی نصیب آقای مصباح شد و دیدگاههای خود را کاملاً مطرح میکنند میخواهم بگویم انسان باید بلاغت داشته باشد و به موقع حرف بزند.
{{شما بعد از انتخابات ریاست جمهوری نامهای به رهبری نوشتید که با توجه به وضعیت سیاسی ایران، جالب توجه بود. در حالی که شما در مصاحبههای مختلف گفتهاید که اصلاحطلبان تندرویهای زیادی داشتند و یکی از دلایل شکست اصلاحات را همین تندروی اعلام کردهاید. چطور شد که خود شما از آنها تندتر رفتار کردید؟ یا قصد داشتید یک تلویزیون ماهوارهای به نام صبا راهاندازی کنید که اقدامی جسورانه بود. اینها را چگونه با عملکرد اصلاحطلبان مقایسه میکنید؟}}
من گفتم که روند اصلاحات بررسی شود. الان هم میگویم قبلاً هم گفتهام، شاید اگر منصفانه و درست بررسی شد مشخص شود که تمام تقصیرات از بنده باشد. من گفتم بررسی شود شاید بخشی از تقصیر هم با بنده باشد. من گفتم بررسی شود تا معلوم شود مشکل چه بوده. در غیر این صورت مثل بازار مسگران هر صدایی و فریادی را میتوان از آن شنید.
{{از این جهت این مطلب را گفتم که شما در مصاحبههای مختلف اصلاحطلبان را متهم به تندروی کردید، آیا این خود یک نوع تندروی محسوب نمیشود؟}}
نه. من جواب شما را میدهم. شما هر طور که میخواهید سؤال کنید. من هم هر طور که بخواهم جواب میدهم. هر طور که فهم من میرسد و مصلحت میدانم. پس نکته اول را گفتم، نکته دوم این که من الان هم معتقدم نباید ساختارشکنی باشد. همیشه نیز کاملاً رعایت ساختارها و چارچوبها را کردهام. اعتقاد من این است. چه بسا در یک جاهایی نیز این ساختار باید اصلاح شود اما از راه خودش باید وارد شد. بنابراین آن موردی را که شما میگویید مصداق ساختارشکنی نمیدانم. انتخابات ریاست جمهوری نهم انجام شد. بنده مصاحبهای کرده و خواستهام، همان شیوه قبلی من بود. یعنی همان شیوهای است که برای آقای لقمانیان و آقای آغاجری خواستهام. یا قبلاً در بودجه خواستهام و موارد متعدد دیگر. اینها موارد مهمی بود که مثال زدم. ما در بررسی بودجه یکی از سنوات، اختلافی با شورای نگهبان داشتیم که به تشخیص مصلحت رفت. اما بالاخره در جایی هم با مجمع تشخیص مصلحت، اصطکاک پیدا کردیم. ضمن این که مجمع تشخیص مصلحت همواره در مشکلات و اختلافنظرهایی که بین مجلس و شورای نگهبان بود، بسیار مواضع خوبی داشت. جز در موارد خاص سیاسی. زمانی در بودجه اختلافی بین ما و مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان پیش آمد، در یک مورد آن مجمع مصلحت همان کار شورای نگهبان را تأیید کرد. من قبل از آن حرفهای خود را زدم و بعد هم جلسه را ترک کرده و گفتم من این بودجه را امضا نمیکنم و آن را یک بدعت میدانم. گفتم در عین این که آن را امضا نمیکنم، انتظار دارم رهبری وارد شده و این مسأله را حل کند و بنابراین رهبری هم وارد شد و مسأله رفع شد. این همان شیوهای بود که برای لقمانیان به کار بردم و مشهور است و گفتم من از قوه قضاییه به رهبری شکایت میکنم. چون براساس اصل ۵۷ که قوا زیرنظر ایشان است، من مصلحت میدانم که مسأله را حل کنند. این هم همان است.
{{پس براساس این نامه آخر، شما به رهبری شکایت کردید آیا مسأله شما حل شد؟}}
من میگویم براساس مصاحبهای که کردم درخواستم این است. بعد از این که آن جواب رهبری برای من آمد من باز هم پافشاری کردم که من از شما (رهبری) انتظار داشتم که موضوع را حل کنید. حرف من این است. بنابراین این عملکردها نیز در همان چارچوب است. رهبری در آن زمان فرمودند که به وزارت کشور و دولت محترم گفتهام که بررسی کنند اما چیزی نشد. حال نمیخواهم به انتخابات بپردازم. در زمان خودش به انتخابات میپردازیم. اما پس از آن اتفاقات، دولت خاتمی مدعی شد انتخابات بسیار خوب برگزار شد. حالا داستان انتخابات را بعدها میگویم که خوب بوده یا خیر؟ اما الان، نمیخواهم به انتخابات بپردازم، تنها خواستم در یک حدی جواب شما را بدهم که این کارهای من خلاف قاعده نبود.
{{با توجه به نامهای که شما نوشتید، انتظار میرفت که پیگیری کنید، چرا اینگونه نشد؟}}
من زور خودم را زدم، این سؤال شما به نفع من است گرچه آن قبلی هم به نفع من بود. من اعتراض کردم، اعتراضم بسیار روان و روشن و سالم بود. حرفم این بود که نتیجه انتخابات سهچهارم شهرها را بررسی کنند. من همان اندازه که باید میگفتم، گفتم، در مصاحبههایم هم گفتهام و به آقای خاتمی هم نامه نوشتم که باید گزارش دهید. وقتی او این کار را انجام نداد، ما هم دیگر انتخابات را تمام شده میدانستیم.
شورای نگهبان آن را تأیید کرد و رهبری هم تفویض کرد و ما هم خواستیم که دولت موفق باشد. اما نظر ما همین بود و همه جا هم آن را گفتیم. نمیخواستم که برای یک انتخابات کار به داد و بیداد کشیده شود.
{{این که گفتید خیلی از مشکلات به خود اصلاحات برمیگردد، آیا به سیاستهای برمیگردد و یا به تدبیر مدیریتی، یعنی معترض به سیاستهای انتخابات هستید که درست سیاستگذاری نشده بود یا به لحاظ مدیریتی نتوانستند به خوبی مدیریت کنند و تدبیر مدیرتی لازم در دولت وجود نداشت؟}}
آنچه که بسیار ملموس است و محل شبهه نیست همان تدبیر مدیریتی است. یعنی یک جریانی رأی آورده و روی کار آمده است. آنها باید کاملاً مشخص کنند و مدیریت کنند که ما این هستیم و اصلاحات هم این است. اما اصلاحات هم تعریف نشد و مدیریت هم نشد. در همین اتاقی که من در حال حاضر در خدمت شما هستم، در اوایل سال ۷۸ با آقای موسوی خوئینیها صحت کردیم. من گفتم باید مرز اصلاحات مشخص شود و اصلاحات تعریف شود. هر کسی یک چیزی از اصلاحات میخواهد. ما باید بگوییم از اصلاحات چه میخواهیم و اصلاحات ما تا چه حد است اما متأسفانه نه مدیریت شد و نه سیاستگذاری. ولی مدیریت میتوانست نقش مهمی در آن داشته باشد. یعنی اگر کاملاً مدیریت می شد که حد و مرز ما این است و اینها را میخواهیم، هرچند هر کس میتوانست حرف خودش را بزند، اما میگفتیم که ما اینها را میخواهیم تأثیر زیادی بر روند اصلاحات ایجاد میشد. اما همه چیز قاطی شده بود هر کسی میآمد، ساز خودش را میزد. هر کسی چیزی از اصلاحات میخواست و نظرش را میداد.
{{میتوانید عملکرد مجلس ششم را با دولت اصلاحات مقایسه کنید اگر بخواهید بیطرفانه قضاوت کنید. فکر میکنید ضعف با چه کسی بود؟ چون من هم قضاوتهایی شنیدهام که مجلس چگونه و دولت چگونه بوده به نظر میرسد که عملکرد آنها یکی نبوده است؟}}
آنچه مسلم است این است که بخش مهمی از مجلس ششم معلول اصلاحات بود. یعنی یک مجموعه افراد را با تفکر اصلاحی را در مجلس داشتیم که اینها با نام و شهرت و زحمات خود به مجلس آمده بودند. اما در اکثریت نبودند یک مجموعهای هم وارد مجلس شدند که در نتیجه اصلاحات وارد شدند.
بنابراین حال که به خاطر اصلاحات وارد مجلس شدهاند باید با دولت همراهی داشته باشند. دولت هم باید با اینها هماهنگی داشته باشد. هم هماهنگی و همراهی بود و هم نبود. هم تفاهم بینشان بود و هم نبود به عبارت خیلی ساده مهمترین اشکال یا یکی از اشکالات ما با اینان همین بود.
یا آدم باید از تشکیلاتی اطاعت کرده و درواقع همفکری کنند و با هم عمل کنند و یا این که بگوید من جمع شما را قبول ندارم. با هم دوست هستیم اما تفکر شما را قبول ندارم. مانند همان کاری که من با مجمع روحانیون کردم یا من آنها را تحمل کردم یا آنها من را. وقتی به جایی رسیدم که دیگر دیدم ادامه کار سخت است و نه من میتوانم تحمل تفکر آنها را بکنم و نه آنها تحمل برخی تفکرات من را دارند، رها کردم. در حالی که همه نیز با هم دوست بودیم. بیشترین تعداد وزرا در دوره مجلس ششم استیضاح شدند. استیضاح هیچ یک از آنها هم رأی نیاورد. اصلاحات مدیریت نمیشد هم در کابینه هم در رأی و… من نشستم و برای چهار وزیر جلسه استیضاح را اداره کردم.
بیشترین تعداد استیضاح وزرا از این دولت و مجلس ششم شده بود. این علت یعنی همان که مسایل کاملاً مدیریت نمیشد. تعریف شده نبود که چه میخواهند. حتی در خود کابینه هم اختلافاتی بود. اختلافات مرحوم نوربخش و مظاهری یکی از آنهاست.
واقعیت این است که مجلس در تفاهم با دولت بود، دولت هم با مجلس تفاهم داشت، همکاری خوبی هم با هم داشتند. اما اختلاف نظرهایی هم داشتند، همانطور که گفتم چهار تا وزیر استیضاح شد. یا خیلی اوقات سؤالات از وزرا زیاد بود. روی هم رفته مجلسی بود که خیلی کارکرد و زحمت کشید اما حرکتهای نسنجیدهای هم در آن روی داد که بخشی از آن از خصوصیات مجلس است.
مهم این است که دولت بتواند خود را با مجلس تطبیق دهد و مجلس هم خود را با دولت تطبیق دهد. روی هم رفته هم دولت و هم مجلس همکاریهایی کردند، ضعفها و قوتهایی هم داشتند. اما در مورد اصلاحات باید بگویم که کلیت آن مدیریت نشد. این را اضافه کنم که برای ما خیلی رنجآور است که در حال حاضر نیروها این طور شدهاند.
بخش عظیمی از آنها خانهنشین شدهاند، اینها سرمایههای کشور هستند از آنها استفاده نمیشود.
رقبای محترم ما اگر برده بودند زیاد برای ما سخت نبود. دوستان ما این انتخابات را تحویل دادند.
آقای ناطق نوری رییس مجلس پنجم بود، چهره ارزشمند و قدیمی انقلاب هم است. همه مقدمات فراهم شده بود که آقای ناطق رییس جمهور شود. همه او را میشناسند، هم معروف است و هم مجلس و برخی از اعضای کابینه طرفدار اوست و هم بخش بیشتری از روحانیون. یکباره مسأله آقای خاتمی مطرح میشود یک جریانی وارد شده و جامعه به هر علتی که من وارد آن نمیشوم به سمت آقای خاتمی میرود و یک باره آقای ریشهری و ناطق و زوارهای رأی نمیآورند و آقای خاتمی رأی بسیار بالایی میآورد که هیچ رییسجمهوری تا به حال چنین رأیی نیاورده است.
این یعنی پیروزی و گرفتن قدرت از طرف مقابل در یک رقابت انتخاباتی است. هیچ یک هم بد نیستند و انتخابات همواره باخت دارد. اما این بار اینطور نبوده است. ما در هر سه انتخابات نتیجه را تحویل دادهایم. نه این که آنها بردهاند. در انتخابات شوراهای دوم کاری شد که مردم پای صندوق نرفتند و این جریان رأی نیاورد.
آمار آن وجود دارد که نفرات کمی شرکت کردند. در انتخابات مجلس هفتم بالاخره منجر به این شد. یک دسته میگفتند شرکت میکنیم یک دسته گفتند تحریم میکنیم، غافل از آن که کسی که تحریم میکند به طرف مقابل و رقبا که ضربه نمیزند، رقبا که از من یا آقای خاتمی حرف نمیشنوند، رقبا پای صندوق میروند، هواداران آنها هم میروند، به جمعیت ما ضربه میخورد. اگر آقای ناطق نوری و یا مهدوی کنی موضعی بگیرند که به ضرر انتخابات شود به ما که ضربه نمیخورد، در انتخابات مجلس هم که اصلاحطلبان دو دسته شدند، هواداران شرکت و حامیان تحریم. من فرمانداری را میشناسم که تلاش میکرد تا مردم شرکت نکنند پس اینجا باید معلوم میشد که یا تحریم یا شرکت است که معلوم است باید شرکت کرد و بعد هم که شرکت کردند معلوم شد که این سیاست درست بود. چون اگر این سیاست درست نبود پس نباید در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کنند. پس این یکی را هم تحویل دادیم. در مورد انتخابات ریاست جمهوری هم تمایل ندارم صبحت کنم. چون در مورد آن هم همان قضیه اختلاف نظر مطرح است.
دکتر سروش قبل از انتخابات گفت که با توجه به وضعیت موجود و مجموعه شرایط آقای کروبی را از میان اصلاحطلبان برای ریاست جمهوری مناسبتر میداند. زیرا نسبتی با روحانیت دارند، پیشینهای دارند و نوع رفتارشان و سیاست چانهزنی و ریشسفیدانهای که دارند، کارساز است. ممکن است چند نمونه از این سیاست ریشسفیدانه را مثال بزنید که برای پیشبرد مسایل چه اقدامات ریشسفیدانهای انجام دادید؟
قبل از آن دو سه نکته بگویم چون من عضو این نظام هستم و همیشه هم تلاش کردهایم که هیچ گونه خوی اپوزیسیونی در من نباشد. در جریان راهاندازی تلویزیون صبا هم بنابراین بود که من حرف خودم را بزنم. البته در همین چارچوب حرف من با حرف آقای جنتی و مصباح متفاوت است. خیلی هم برای آنها احترام قایل هستم. اما متفاوت است. با توجه به این که حکومتی هستم، اهل این نظام و متعلق به جمهوری اسلامی هستم. در جایی هم که لازم است موضعگیری میکنم و میایستم و در هر کاری هم ریش سفیدی و رایزنی میکنم. در ماجرای زندانیان که به طور متعدد صحبت میکردم و درخواست مطرح میکردم، با مسؤولان قضایی و رهبر نظام همیشه صحبت میکردم و مسایل را نسبتاً حل میکردیم. برخی روزنامهها را پس از دوم خرداد میخواستند تعطیل کنند، اما من وارد عرصه شدم صحبت کردم و مسأله آن را حل کردیم که به تعطیلی منجر نشود.
{{مثل کدام روزنامه؟}}
روزنامه سلام.
{{قبل از سال ۷۶؟}}
بله. به جایی رسیده بود که میخواستند آن را تعطیل کنند. آقای ریشهری گفته بود فلانی را ببینید و بعد این کار را انجام دهید و برخی آقایان با من صحبت کردند و گفتند سلام این کارها را انجام داده است. به هر حال یک جلسهای را ترتیب دادیم که آقای موسوی خوئینیها نیز آمدند و در نهایت منجر به تعطیل نشدن آن شد. در رابطه با زندانیان زیادی هم من صحبت کردم، رفت و آمد کردم و خیلیها را آزاد کردم. همان نمونهای که درباره اختلاف مجلس و شورای نگهبان، امضا نکردم و قهر کردم و گفتم نزد رهبری میروم و درخواست میکنم که این را حل کنند، هم یکی از آن کارهای ریش سفیدانه است.
در نتیجه، آن چیزی شد که مجلس میخواست. آقای ستاریفر، هاشمی و انصاری با هم نشستند. اختلاف این بود که شورای نگهبان در بودجه خودشان با مجلس اختلاف نظر داشت. اما من گفتم که کاری با بودجه ندارم. این، نه خلاف شرع است و نه خلاف قانون اساسی. اگر به شما سه برابر هم بودجه بدهند من کاری به آن ندارم، شما میگویید با مبلغی که به ما دادهاند ما قدرت اداره کردن انتخابات را نداریم، دولت موظف است که پول بدهد، نظام رهبر دارد، به رهبر بگویید ما میخواهیم انتخابات را انجام دهیم. آقای خاتمی میگفت من پول شما را میدهم. من با این بحثها مخالف نبودم. اما آنها در شورای نگهبان میگفتند مگر ما کاسه گدایی دراز کردهایم و مگر از شما پول میخواهیم، باید این پول در ردیف بودجه برود و ردیف هم داشته باشد. اینجا بود که من گفتم من نمیگذارم ردیف بودجه داشته باشد. چون یک بدعت است و من اجازه نمیدهم که شما این کار را انجام دهید. گفتم اگر اینطور باشد، فردا آقای حاجی هم میگوید من نمیتوانم آموزش و پرورش را اداره کنم و بودجه میخواهم. اینها نظم بودجه را بدهم میزند. در مورد خود آقای خاتمی نیز همینطور. نمیخواهم بگویم من مؤثر بودم اما وقتی قرار شد آقای خاتمی بیاید، اولین کسی را که به حضور رهبری فرستادند من بودم گفتند ببین چه کار میتوانی بکنی. در مورد مجلس ششم هم همینطور بود.
عدهای میخواستند انتخابات تهران را ابطال کنند، که پس از یکسری مذاکرات و رایزنی مساله را حل کردم.
یا برای صلاحیتهای برخی نمایندگان مجلس من بارها میرفتم در جلسات شورای نگهبان مینشستم و مسایل را حل میکردم تمام افرادی که در مجلس ششم تأیید شدند بخشی به دلیل مراجعه و حضور و صحبتهایی بود که میکردم. همین اواخر همان هفت نفری که الان در مجلس هستند، شورای نگهبان انتخاب شدن آنها را باطل کرده بود، این طور هم نبوده که تمام رایزنیها ما با خواهش همراه باشد. نزد رهبری درخواست میکردیم، در شورای نگهبان هم میخواستیم و هم حرفمان را میزدیم و در قوه قضاییه هم همین طور. این موارد یکی دو تا نبود.
{{به نظر شما در کشورهای دیگر هم مسایل این گونه حل میشود؟}}
شورای نگهبان میگوید من تشخیص میدهم که مهدی کروبی صلاحیت ندارد. قانون هم با اوست. در اینجا ما باید بگوییم تو کار خود را انجام بده، ما هم فرد دیگری را میآوریم.
یا این که بگوییم بکش تا بکشیم. ما هم قانونی حرف میزنیم و هم با گفتوگو مشکلات خودمان را حل میکنیم. این چندان غیرعادی نیست.
حتماً در جاهای دیگر هم شیوههای دیگری وجود دارد. شورای نگهبان میگوید آقای فلانی مدیر و مدبر و از رجال مذهبی و سیاسی است اما مهدی کروبی نیست. این را باید با گفتوگو حل کرد و گفت که مهدی کروبی هم آدم است و سابقه و دین او هم این است.
{{آیا در این یک سال هم در مورد انرژی هستهای این کار مذاکرات ریشسفیدانه را انجام دادهاید؟}}
تا زمانی که مشاور رهبری بودم بله. اما از زمانی که انتخابات برگزار شد و استعفا دادم نه.
{{یعنی در شش یا هفت ماهه اخیر وارد این بحثها نشدهاید؟}}
نه. در جاهایی که صحبت کردهام و در مصاحبهها گفتهام که خرد جمعی لازم است و باید اعتمادسازی کنیم.
{{آیا شما نخواستید یا طرف مقابل از مذاکره با شما استقبال نکرده است؟}}
نه، طرف مقابل که نمیگوید. من هر مطلبی باشد میگویم یکی دو مطلب هم بود که نمیخواهد اسم ببرید. این طور چیزها شده یا مسایل دیگر هم بوده، اما زیاد جدی و رسمی نبوده است. رایزنی و دیپلماسی برای حل مشکل لازم است دولت هم این کار را انجام میدهد.
در دولت آقای خاتمی و هاشمی، آنها، برخی از وزرا را قبول نداشتند، اما با آنها صحبت میشد تا قبول کنند. این در همه جا وجود دارد و طبیعی است وگرنه هر کس کار خودش را میکند این یک امر متداول در دولت است و مکرراً در دولتها رخ داده است. مگر اینکه گاهی دستوری بیاید مثلاً امام میخواهد اختلاف اصفهان بین آقای طاهری و طیف آقای پرورش و یارانشان حل شود، اینجا کشمکش شد. افراد خیر میگویند بهترین راه این است که کرباسچی در آنجا استاندار شود و او هم به آنجا رفته و مشکل حل شد. این یک نحوه است که امام هم میگوید من دخالت نمیکنم اما حالا که این پیشنهاد میآید، کرباسچی خوب است، روحانیزاده و از بچههای زندان است به آنجا برود که مسأله را حل کند. مثال میزنم. این مسایل وجود دارد. خیلی از اوقات شما وزیر کشور هستید و یک استاندار را نمیپسندید، دو سه نفر شما را توجیه میکنند که فلانی را انتخاب کن یا میگویید مصلحت نیست روزنامه سلام را ببندید. اینها به تعبیری دیپلماسی است و کاری برای حل مشکل است که با دولت هم دارید با تاجر هم دارید با یک سرمایهداری و دولت مقابله هم دارید، برای حل مشکلمان باید گفتوگو کنیم.
{{اگر الان بخواهید به طور خلاصه و تیتروار مسایل کشور را بگویید. مهمترین مشکلاتی که کشور دچار آن هست به نظر شما چیست}}؟
مسایل اقتصادی که بحث مسأله هستهای جدا از آن است یک مسألهای پیش آمده و امیدواریم با عزت و تدبیر و دوراندیشی از آن عبور کنیم اما فکر میکنم مهمترین مسأله کشور، مسأله اشتغال، معیشت و کار و زندگی مردم است و مهمترین مشکلی است که مردم ما دارند.
{{در دیداری که با سفیر آلمان داشتید گفتید که سکوت موقتی کردهاید. این سکوت چه زمانی شکسته میشود؟}}
من در یک موضوع سکوت کردهام که این موضوع خاص دولت یا خاص مدیر اجرایی کشور است و آن این که دوستان و خبرنگاران هم وطن سؤال میکنند که عملکرد دولت چگونه است. اگر کسی از مجلس سؤال کند میگویم خوب است و دارد کار میکند. اما درمورد دولت اظهارنظر نمیکنم. چه در مورد سیاست داخلی و چه درباره خارجیاش.
به دو سه علت، یک علت این که خواه ناخواه ما داوطلب انتخابات ریاست جمهوری بودهایم و اگر حرفی بزنیم میگویند اینها برای خودشان و منافع خودشان است. نکته دوم این که من میدانم دولتها بهانه میخواهند که یک کسی حرف بزند و کاسه و کوزه را روی سر او بشکنند و بگویند اینها نگذاشتند. پس مدتی در مورد عملکرد دولت چیزی نمیگوییم که نگویند اینها اجازه نداده و کارشکنی کردهاند. لذا در مورد دولت چیزی نمیگویم و هر کسی سؤال کرده این چیزی در این باره نگفتم. پس نگفتن من در مورد خاص دولت است نه مسایل دیگر. آقای سفیر آلمان در آن جلسه گفتند شما یک حزب هستید آیا نمیخواهید مسایل را نقد کنید. من گفتم اعضای ما در گوشه و کنار و مجلس کم و بیش مسایل را نقد میکنند روزنامههایی هم که با ما ارتباط دارند کم و بیش نقد میکنند. اما سیاست ما این است که زیاد وارد این چیزها نشده و به دست و پای دولت نپیچیم. به خصوص شخص من مقید هستم که چیزی نگویم و یک شوخی هم کردم و گفتم من روزه سکوت گرفتهام. روزنامه جمهوری اسلامی نوشته ۲۷ سؤال از فلانی کردهایم، تنها سؤالی که جواب نداده در مورد دولت بود که چیزی نگفت.
تنها آرزوی موفقیت برای آنها میکنم به سفیر هم همین را گفتم. حالا دوستان ما در کیهان خواستند قضیه را طور دیگری جلوه دهند.
{{روزنامه اعتماد ملی خودتان هم همین را تیتر کرده بود که شما روزه سکوت گرفتهاید؟}}
بله. بهانهای هم برای دوستان شد.
{{سرنوشت تلویزیون صبا چه میشود؟}}
خیلی جدیاند که مانع کار من شوند. از راههای مختلف هم وارد شدند. البته آقای لاریجانی هم خیلی تلاش کرد و شیوه بسیار غیرمطلوبی پیش گرفت و فضاسازی کرد تا مانع کار من شوند. آقای افخمی را فراخواندند. خبرنگاران ما را تهدید کردند. من سخنام این است که در چارچوب انقلاب کار میکنم اما با قرائت امام، مرحوم بهشتی و قرائت مترقی از قانون اساسی که اساس آن حاکمیت اسلام و آرای مردم است. یعنی جمهوری اسلامی به تمام معنای کلمه. آقای مصباح اخیراً گفتهاند مردم ناصرند نه ناصب اما نمیگویم مردم صاحباند. همه کاره انقلاب هستند. کشور و سرمایه مال آنهاست. آنها ما را میآورند. خمینی، امامی بود که میگفت اگر مردم نبودند ما کنج زندان بودیم. در تبعید و منزوی بودیم. همه حتی آنها که او را قبول ندارند، میدانند که امام دیدگاهی که دارد را میگوید و سیاسی کاری نمیکند. امام(ره) آدم صادقی بود. وقتی میگوید مردم ولینعمتاند و تعیینکنندهاند حقیقت را گفته است. ما که ارتباطمان با امام زیاد بود، میبینیم حتی در اخلاق و شیوه و نحوه برخوردش با مردم چگونه بود. میگفت، مردم، صاحب اقتدار و کشورند.
{{شنیدهام یکی از منتقدان اصلی تلویزیون شما، مسوولان تلویزیون جمهوری اسلامی هستند. آیا اینگونه است؟}}
آقای مهندس ضرغامی مخالف بود اما این طور نبود که مصر باشند. میگفتند مصلحت نیست و رفاقتی و دوستانه این را مطرح میکردند. او میگفت اگر میخواهید خود ما به شما خدمت میدهیم، اینها را میگفتند. دوستانه مطرح کردند که مصلحت نیست. یکی از استدلالهای آنها این بود که اگر ماهواره وارد خانهها شود خانوادهها را به سمت دیگری میبرد. ما گفتیم این چه حرفی است که ماهواره که وجود دارد خیلیها هم دارند. آنها نمیخواستند این تلویزیون پا بگیرد. اما برخورد معقولی داشتند. برخوردی که گلهآمیز بود، برخورد آقای لاریجانی بود که در این زمینه خیلی فعال بود. یک عده هم مثل آقای افخمی میگفتند یکی از دلایلی که صداوسیما خیلی میل ندارند این تلویزیون پا بگیرد علت اقتصادی است. یعنی توضیح میدادند که گروهی نمیخواهند این منبع رانتی و انحصاری آنها در تبلیغات از بین برود.
{{شما گفتید امیدوارید که پرونده انرژی هستهای ایران حل شود. این امیدواری ناشی از تجربهای است که با حضور در ساختار داشتهاید؟}}
قرآن میگوید هیچگاه ناامید نباشید. در روایت و منطق اسلام هم این را داریم. مشکلات بسیار جدی است اما امیدواریم که با تدبیر حل شود.
{{فکر میکنید حل میشود؟}}
ممکن است طرفین در برخی مقاطع تجدیدنظرهایی هم بکنند. بله. یعنی در برخی موارد آنها نرمش نشان داده و در برخی موارد اینها تا به نتیجهای برسند.
+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.
افزودن