فرزندان ما را دریابید

{{این مطلب مادرانه را یکی از فعالان جنبش زنان و عضو کمیته مادران صلح برای همبستگی و حمایت از دانشجویان چپ که بیش از چهل روز در بند هستند ،نوشته است.}}

چهارشنبه ۲۶ دی ماه ، همراه چند تن از مادران صلح، برای همدردی با خانواده های دانشجویان زندانی به جمع آنان می پیوندیم.

خانواده ها از شدت سوز سرمای بی سابقه تهران ، در کنج سالن انتظار دادگاه انقلاب گرد هم آمده اند ، به آنان نزدیک می شویم ، عده ای نشسته و تعدادی ایستاده اند . مادران با چشمانی مرطوب ولی براق و مغرور ،به ما لبخند می زنند . چه مادر های جوانی ! باورم نمی شود که فرزندان شان دانشجو باشند ولی واقعیت این است که حداکثر سن دانشجویان دستگیر شده ۲۳ سال است و طبیعی است که پدر و مادر های شان به این جوانی باشند . مادری بلند بالا با لباس کردی به جمع اضافه می شود . روزنامه صبح که از قول سخنگوی قوه قضائیه خبر آزادی ۱۱ دانشجو را نوشته ، دست به دست می گردد. چند نفری وثیقه آورده اند .مادرها با هم صحبت می کنند . از دستگیری، از شکنجه ،از تفتیش منازل واز ملاقات با عزیزان شان بعد از ۴۴ روز . صدا ها در گوشم می پیچد:

– دیروز دخترم را دستگیر کردند . بعد برای تفتیش به خانه مان رفتند ، من منزل نبودم ، دختر کوچکترم خانه بود و آنها بدون در نظر گرفتن اینکه ممکن است این دختر وحشت کند همه جا را بهم ریخته بودند و معلوم نبود ، دنبال چه چیزی می گردند ، حتی لباس های زیر دخترکوچکم را زیر و رو کرده بودند. وقتی به خانه رسیدم ، دیدم دخترم خیلی ناراحت است ، می گفت : احساس بدی دارم ، انگار کسی به حریم خصوصی من تجاوز کرده .

– باید استعلام کنی و بدانی دخترت کجاست . اینجا جواب نمی دهند . اول برو اوین . با در بزرگ کاری نداشته باش

پنجره ای هست . پنجره را بکوب اول باز نمی کنند ، ناامید نشو ، صدایشان کن ، چند سرباز وظیفه آنجا هستند از آنها خواهش کن و اسم دخترت رابده ، اسامی در کامپیوتر شان هست . بالاخره باید بگویند دخترت کجاست .

– پسرم کارشناسی ارشد دانشگاه شریف قبول شده ، مشکلی برایش پیش نخواهد آمد؟

– دخترم را دوشنبه ملاقات کردم . خیلی خوشحال شدم ، بهش گفتم : خیلی دلم برایت تنگ شده بود ۴۳ روز شد. گفت : ۴۴ روز

این مادر جوان چنان از چند دقیقه ملاقاتش عاشقانه تعریف می کرد که همه تحت تاثیر قرار گرفتند.

– موقع ملاقات همش خندیدیم . من اصلا پیش دخترم خودم را ناراحت نشان نمی دهم ، روحیه اش خراب می شود.

– به ۱۱ نفری که جای شکنجه ها یشان خوب شده بود ملاقات دادند.

– ولی پسر من صورتش از بس ورم داشت و زرد بود ، نشاختمش . اصلا حالش خوب نبود.

دوستم ، شهلا با مادر کرد گرم گرفته ، نمی دانم چه می گوید که مادر کرد همسرش را صدا می زند مرد هم بلند بالا و راست قامت است وقتی با شهلا صحبت می کند احساس می کنم قدش بلند تر شده . به آنها نگاه می کنم و آه عمیقی می کشم و در دل باخود نجوا می کنم که هیهات ! جرم پسر شما از همه بیشتر است ، عدالتخواه است و دانشجو ،علاوه بر آن کرد هم هست . جرمی نابخشودنی چرا که لابد تمام کردها ، بدون اینکه خود بدانند و بخواهند تجزیه طلب اند . یاد هانا و روناک و مادر یاسر گلی فعال دانشجویی در سنندج می افتم که به تازگی دستگیر شده ، یاد زندانیان زنجانی و تبریزی و از خود می پرسم : آیا روزی فرا خواهد رسید که فارس و کرد و ترک و بلوچ و ترکمن دست در دست هم در ایرانی واحد سرود صلح بخوانیم ؟

یک نفر با وثیقه می رود برای آزادی فرزندش .

– ما که وثیقه نداریم چه باید بکنیم ؟

– اصلا چرا باید وثیقه بگذاریم مگر بچه های ما چه کرده اند .

– وثیقه مریم و جلوه را از ۱۰۰ میلیون به ۵ میلون تقلیل دادند برای اینکه هم خودشان و هم خانواده هایشان زیر بار نرفتند.

– به یاد قصابان و توکلی و منصوری سه دانشجوی امیرکبیر، می افتم که بعد از آنهمه زندان و شکنجه تبرئه شدند ولی هنوز آزاد نشده اند. و آرزو می کنم همه شان هر چه زود تر آزاد شوند .

احترام عصا به دست، ایستاده و با چند نفر از مادران مشغول صحبت است :

– بچه های شما ، بچه های ما هم هستند ، فرقی نمی کند ، ما هم ناراحتیم ولی از طرفی خوشحالیم که در این دنیای وانفسا جوانانی هم پیدا می شوند که خواسته هایشان را با صدای بلند اعلام کنند ، شما باید به داشتن چنین بچه هایی افتخار کنید .

– واقعا هم افتخار می کنیم . بچه های ما باهوش و استعداد ، سخت کوش و پر تلاش ، زحمتکش و دلسوز هستند و برای همین هم به دردسر افتاده اند.

– هر وقت به این دانشجویان در بند فکر می کنم نمی دانم چرا فقط آن پلاکارد ” جنگ نه “که دوستانشان در تظاهرات روز دانشجو حمل می کردند مقابل چشمانم ظاهر می شود و واقعا متاسف می شوم ، در حالی که آمریکا با متحدانش هر روز با ترفندی جدید ،کشور مارا تهدید می کنند چرا جوانان صلح طلب و عدالتخواه به بند کشیده می شوند ؟دشمن کیست ؟

بچه های ما ؟ مگر دانشگاه مرکز مطالعه و تحقیق و تجربه اندوزی نیست ؟ چرا نگذاریم فرزندان مان ، جهان بینی های مختلف را مطالعه و ابراز عقیده و تجربه کنند . این اجازه را قانون اساسی کشورمان به هر ایرانی داده است . بر چه اساسی این حق پایمال می شود ؟ فرزندان ما با فرزندان چه گوارا چه فرقی دارند که این چنین مجازات می شوند ؟ از فرزندان چه گوارا در ایران تجلیل به عمل می آید ولی فرزندان این آب و خاک ، با کوچکترین اختلاف نظری یا اعلام نظری ، تحمل نمی شوند ؟

این چه سیاستی است که باعث تشویش اذهان عمومی می شود و امنیت ملی را به خطر می اندازد؟ ایران متعلق به همه ایرانیان است . میراث گذشتگان و امانت آیندگان است از آن حفاظت کنید! ما با هزاران خون دل این فرزندان را در جنگ و تحریم و کمبودهای فراوان، پرورش داده ایم تا در بهترین دانشگاه های کشور علم بیاموزند مطالعه و تحقیق کنند و خود مسیر زندگی شان را انتخاب کنند و این چنین آزادیخواه ، عدالتخواه و وطن پرست و صلح دوست تربیت کرده ایم تا جامعه نیز از وجود آنان بهره مند شود . جای این جوانان در سلول های سیمانی اوین نیست .

{{فرزندان ما را در یابید.}}

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن