برای مجله «زنان» که «مردان» اش را به سخن گفتن درباره «زنان» واداشت

پس از شانزده سال فعالیت نفس گیر و پراشتیاق، مجله «زنان» توقیف شد. این نشریه که به قولی اولین پایگاه کاغذی بخشی از جنبش زنان و آخرین پایگاه کاغذی باقی مانده در این جنبش بود، نمادی از فعالیت منطقی، غیررادیکال و رفتاری بخردانه همراه با شناخت از شرایط هر دم متحول موجود به حساب می آمد. هم از این روست که توقیف نامنتظر آن، در میان اکثر فعالان جنبش زنان تکانه ای از بهت و حیرانی ایجاد کرد و این پرسش را مطرح ساخت که: «چرا مجله زنان؟».

پاره ای محافل سیاسی اذعان می کنند که توقیف نشریه زنان بی ارتباط با فضای بغرنج «انتخابات مجلس هشتم» نیست زیرا بستن هر روزنه ای که مستقیم یا غیرمستقیم ممکن است بتواند تریبونی باشد برای مخالفت با نتیجه ای که قرار است از صندوق رای بیرون آید ، با همین سرنوشت مواجه می شود. برخی نیز بستن مجله زنان را به «درگیری های جناحی» نسبت می دهند و برخی دیگر نیز مدعی هستند انتشار «زنان»، نشانه «آغاز دورانی بود که از بعد از جنگ واقعی ایران و عراق» آغاز شد و با شروع «جنگ روانی» کنونی، پایان یافته است. یعنی نشریه «زنان» در بین دو «جنگ»، ظهور و بروز یافته بود و اکنون آن دوران بسر آمده است. و بالاخره گروهی نیز مانند همیشه به دنبال «دلیل واقعی»!! یعنی «عنصر نامطلوب» در مجموعه ای که به سرکوب و توقیف محکوم می شود می گردند و به دنبال آن هستند که غیرتمندانه «کشف کنند»، «کدام حرف و حدیث رادیکال و نامربوطی» از سوی مجله توقیف شده سر زده است!! البته این «قصه قدیمی» گویا سردراز دارد و گریبان همه ما را گرفته و در آینده نیز خواهد گرفت. چون ما «زنیم» و به این حجت است که لباس و چکمه مان، جسم مان، حتا فعالیت ها و نشریه هایمان، «عامل گناه» اند و برانگیزاننده آنچه بر سرمان می آید!!

تاکنون هر حرکت و فعالیت جدی و موثر که در بخش های مختلف جنبش زنان انجام گرفته به نوعی سایه اتهام و یا شبهه رادیکالی بر سر خود داشته است و تیغ انتقاد را از «سرکوبگران» به سوی «سرکوب شدگان» برگردانده است. از سال ها پیش به یاد می آورم که وقتی برای آزادی مهرانگیز کار و شهلا لاهیجی که در پی شرکت در کنفرانس برلین بازداشت شده بودند امضاء جمع می کردیم، اتفاقا همین بحث وجود داشت که «آنان تند رفته اند» و متاسفانه با همین واکنش های غیرمنصفانه، آن برگه حمایتی هیچگاه نتوانست به موقع به کمک آن دو یار جنبش زنان بشتابد. از همان زمان ها بود که به تدریج به چنین واکنش هایی عادت کردیم و حالا شاید راحت تر می توانیم بفهمیم که چگونه و با چه سازوکاری در جامعه ما می توان جای «تقصیرپیشگان» و «قربانیان» را به طرفه العینی جا به جا کرد و با وجدان آسوده از زیر بار حمایت از کسانی که «سرکوب می شوند» شانه خالی کرد، چه اگر چنین نبود ما در جنبش زنان از پی ۱۰۰ سال کوشش و تلاش، می توانستیم حداقل چندرغاز حقوق پیش پا افتاده مان را بگیریم و اینگونه شرمنده نسل دختران جوان امروز نباشیم که برای حق حضانت و طلاق و انتقاد به تعدد زوجات و چندهمسری زندانبان شان، به حبس محکوم می شوند. به هر روی، این سنت کوبیدن بر سر کسی که «سرکوب شده»، ارثیه جامعه ماست که گویا باید با آن بسازیم و بسوزیم و دم نزنیم!

قضیه توقیف و انسداد مجاری فعالیت زنان، قضیه ای سرراست و روشن است زیرا به مجرد گسترش و اعتلای فعالیت های حق خواهانه زنان و عمومی شدن مطالبات آنان، به همان میزان، مقاومت خشونت آمیز در برابر آن گسترش می یابد. این معادله «کنش – واکنش» که بین زنان و نیروهای مخالف شان در جریان است بسته به میزان کنش گری جنبش زنان و بسته به میزان مقاومت ها، عمل می کند و البته هرچند به طور مرتب درصدد برآیند که «صدای» ما را خاموش کنند، اما این «صداها» همراه با خاموشی خود تاثیرش را بر پیکره جامعه گذاشته و می گذارد. برخوردهای قهرآمیز و فراقانونی همچون لغو امتیاز مجله زنان دردآور است اما نشانه آن نیز هست که «زنان» و مسائل آنان چنان گسترشی یافته که از هر سو نیروهای مخالف آن در پی سد کردن این جریان عدالت خواهانه برآمده اند و هرچند ادعا دارند که با «مطالبات ما» مشکلی ندارند، بلکه با «برخی از روش های ما» مشکل دارند، ولی عملا می بینیم که هرجا مطالبات زنان مطرح شده و به هر شیوه ای (چه «آرام» و چه «پر سر و صدا») به «بهانه ای» آن را سد می کنند. مسالمت جو ترین فعالان زن همچون شهین محمدی در کردستان را به ۲ سال حبس محکوم می کنند و دختران جوانی همچون روناک صفازاده و هانا عبدی که برای تغییر قوانین تبعیض آمیز تلاش می کنند را ماه ها بدون «هیچ اتهام ثابت شده ای» در زندان نگه می دارند و آرام ترین فعالیت های فرهنگی را همچون «نشریه زنان» را توقیف می کنند.

شاید بتوان گفت که واکنش هایی چنین حیرت آور که از جانب نیروهای مخالف حق خواهی زنان بروز می کند، عمدتا ناشی از هراس بیش اندازه (و نامعقول) نسبت به گسترش خواسته های زنان است، احتمالا تصور می کنند اگر روند عمومی شدن خواسته های زنان به همین منوال ادامه یابد، چاره ای جز این ندارند که اصلاحاتی در قوانین را پذیرا شوند، از این روست که درصدد برآمده اند هر فعالیتی را که به عمومی شدن خواسته های زنان یاری رساند و به گفتمان برابری خواهی کمک کند مسدود سازند. سایت های زنان، نشریات زنان، کمپین های مختلفی که حول خواسته های زنان شکل گرفته اند و گروه ها و انجمن هایی که بر محور مسائل زنان کار می کنند، همه و همه جزو ضروریات و از ابزارهای مهم عمومی کردن گفتمان زنان به شمار می آیند. در نتیجه محکوم به برخورد و تحمل شدائد هستند. در این میان بستن نشریه «زنان» که نمادی از پیشروی آرام، بی ادعا و با «چراغی خاموش» و فعالیت کاملا «فرهنگی» است نیز زیر ضرب ساطور توقیف قرار می گیرد.

نشریه «زنان» یکی از کانون های مهمی بود که سالها در عمومی کردن مطالبات زنان و ارتقای آگاهی و معرفت آنان یاری رسانده بود. این نشریه خواسته های جنبش زنان را به ویژه در میان شهرستان ها و در بین تعداد پرشمار کسانی که به اینترنت دسترسی نداشتند بی هیچ چشم داشتی و با نیروی عشق و اعتقاد جمعی برپادارندگان این نشریه، گسترش می داد.

مجله زنان در چندین محور کلیدی مربوط به مشکلات زنان ایران، با استقامتی در خور تحسین، کار و تلاش کرد. از جمله مبارزه و افشای خشونت گسترده خانگی علیه زنان. رد این خشونت را نه فقط در نهاد خانواده که در محیط های شغلی، اماکن عمومی، فضاهای اداری و حتا درون زندان زنان هم پی می گرفت.

محور بعدی، دفاع هوشمندانه و آهسته و پیوسته از شکل گیری و رشد فرهنگ «خانواده مدنی» در میان طبقه متوسط جامعه بود. در طول شانزده سال تلاش بی وقفه، «زنان» توانست بحث فرهنگ مساوات طلبانه را حداقل در میان خانواده های مذهبی گسترش بدهد.

از میان انبوه خدمات صادقانه «زنان» شاید درخشان ترین اش همانا کشاندن مردان مذهبی (نواندیش دینی) به فضای مجله و وادار نمودن آقایان به موضع گیری شفاف نسبت به حقوق زنان به شمار آید. البته این پیروزی مجله زنان را مدیون همان «مکر» تاریخی زنان هستیم که انگار در نهایت، برنده خط پایان، ما زنانیم!

بسیاری از ما فعالان جنبش زنان نیز مانند شهلا شرکت (مدیر مسئول بردبار و صبور «زنان») امیدواریم که این توقف، دیر پا نگردد و بار دیگر حضور مجله زنان را در جمع مطبوعات جنبش زنان، جشن بگیریم.

[مدرسه فمینیستی->http://www.feministschool.com]

نوشته‌های مشابه

+ نظری برای این مطلب وجود ندارد.

افزودن